ازدواج

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

دلیل غلط ۱: جذابیت جنسی افراد بسیاری جذابیت جنسی را با عشق اشتباه می‌گیرند و این می‌تواند منجر به ازدواج‌های کوتاه‌مدت شود. در حقیقت جذابیت جنسی دلیل خوبی برای ازدواج نیست. بودن با یک فرد جدید برای همه جذاب است. اما وقتی این جذابیت جنسی محو می‌شود، اگر اعتماد متقابل و برنامه‌های مشترک برای آینده وجود نداشته باشد، ازدواج نیز برهم خواهد خورد. جذابیت جنسی بین دو فرد بسیار خوب است و به ازدواج انرژی می‌دهد اما اگر پایه ازدواجی بر مبنای ارتباط قوی دو طرف و ارزش‌های مشترک نباشد، احتمال موفقیت آن ازدواج بسیار کم خواهد بود.

دلیل درست ۱: خیلی خوب می‌توانید با تفاوت‌های هم کنار بیایید تحقیقات نشان می‌دهد که یک وجه اشتراک مهم در ازدواج‌های موفق، توانایی حل اختلافات بوده است. در همه روابط مشکل و اختلاف وجود دارد. اما زوج‌هایی که می‌توانند درمورد تفاوت‌های خود حرف بزنند، مشکلشان را ریشه‌یابی کرده و با هم به مصالحه برسند، موفق خواهند بود. زوج‌هایی که فقط دچار خشم و ناراحتی می‌شوند و نمی‌توانند درمورد این اختلافات با هم حرف بزنند، ازدواج بادوامی نخواهند داشت.

دلیل غلط ۲: فرار از خانواده برای خیلی از افراد مجرد زندگی در کنار خانواده طاقت فرسا می‌شود. وقتی فردی برای ازدواج پیش می‌آید، برای فرار از پدر و مادر و رسیدن به آزادی بیشتر با او ازدواج می‌کنند. در این مواقع معمولاً این مسئله که طرف‌مقابل می‌تواند همسر خوبی برای آنها باشد یا نه مطرح نیست زیرا فقط نیاز دارند که از والدینشان جدا شوند. باید بدانید که راه‌های زیادی برای جدا شدن از والدین وجود دارد و نیازی نیست که برای آن وارد تعهدی شوید که اصلاً برای ازدواج با شما مناسب نیست.

دلیل درست ۲: شریک شدن در علایق مشترک اگر زوج‌ها علایق مشترکی داشته باشند، موجب نزدیکی بیشتر و تجربیات مشترک بین آنها خواهد شد. متخصصین می‌گویند زوج‌هایی که علایق مشترک ندارند، اما با این وجود می‌توانند در کنار هم وقت بگذرانند، باز می‌توانند در ازدواج خود موفق باشند. علایق مشترک می‌تواند چیزهای مختلفی مثل وقت گذراندن با بچه‌ها، علاقه به سفر، ورزش و امثال‌ آن باشد.

دلیل غلط ۳: سندرم شیفتگی خیلی‌ها شیفتگی را با عشق اشتباه می‌گیرند. شیفتگی احساسی زودگذر نسبت به یک فرد است درحالیکه عشق طولانی مدت و بادوام است و براساس اعتماد و تعهد شکل می‌گیرد. شیفتگی ناگهانی است و خیلی از متخصصین عقیده دارند که می‌تواند هورمونی باشد. عشق همراه با صبر و تحمل است درحالیکه در شیفتگی حس اضطرار وجود دارد. وقتی ازدواجی بر اساس شیفتگی اتفاق بیفتد، به محض از بین رفتن این شیفتگی و شور اولیه، فرد تصور خواهد کرد که با فرد مناسبی ازدواج نکرده است و به دنبال افراد دیگری خواهد رفت.

دلیل درست ۳: طرفتان نیازهایتان را پر می‌کند نه خواسته‌هایتان را خیلی از افراد برای چیزهایی که می‌خواهند ازدواج می‌کنند نه چیزهایی که نیاز دارند. بعنوان مثال، زنی کتاب‌های داستان زیادی می‌خواند و خیلی دوست دارد که درمورد آنها با شوهرش حرف بزند اما این ژانر مورد علاقه شوهرش نیست. بااینحال ازدواجی محکم خواهند داشت زیرا آن زن به کسی نیاز دارد که قابل اعتماد و سختکوش باشد. ازدواج با کسی که با نیازهایش همخوانی دارد باعث دوام ازدواجشان شده است.

دلیل غلط ۴: تصور می‌کنید ازدواج کردن مشکلاتتان را حل خواهد کرد اگر شوهرتان خیلی زود از دست شما عصبانی می‌شود و کنترل خود را از دست می‌دهد، می‌تواند نشان دهنده این باشد که مشکلاتی در ازدواجتان وجود دارد خیلی از افراد این علائم را نادیده می‌گیرند. آنها نشانه‌های رفتارهای مشکل‌دار را می‌بینند اما تصور می‌کنند که اگر ازدواج کنند درست می‌شود. اگر این رفتارهای مشکل‌دار در طول دوران نامزدی اتفاق بیفتد، بعد از ازدواج مطمئناً بدتر خواهد شد مگراینکه به دنبال مشاوره و درمان بروید. بعضی‌ها تصور می‌کنند بعد از ازدواج همه چیز را درست خواهند کرد. باید بدانید که هر چیز کوچکی که کمی اذیتتان می‌کند، بعد از «بله» گفتن بسیار زیاد آزاردهنده خواهد شد.

دلیل درست ۴: اهداف و برنامه‌های آینده‌تان هماهنگی دارند صحبت کردن درمورد انتظارات یک زوج از آینده یکی از راه‌های مطمئنی است که کمکتان می‌کند بفهمید مسیرتان یکی هست یا خیر. خیلی از زوج‌ها درمورد اینکه می‌خواهند بچه‌دار شوند، کجا دوست دارند زندگی کنند و امثال آن صحبت نمی‌کنند. خیلی‌ها فکر می‌کنند بعد از ازدواج همه چیز به طور جادویی حل خواهد شد اما این اتفاق نمی‌افتد. هرقدر بیشتر درمورد ایده‌هایتان درمورد آینده بیشتر با هم حرف بزنید، احتمال موفق بودن ازدواجتان بیشتر خواهد بود.

دلیل غلط ۵: از سر تا پا عاشق شده‌اید بعضی افراد وقتی عاشق می‌شوند کور می‌شوند و واقعاً تلاشی برای شناختن طرف‌مقابل خود نمی‌کنند. آنچه که افراد را واقعاً کنار همدیگر نگه می‌دارد، دوستی، صمیمیت و حمایت آنهاست. اگر از خودتان بپرسید که «اگر کارم را از دست بدهم یا دچار یک بیماری شوم، برای حمایت و پشتیبانی پیش چه کسی می‌روم.» پاسخ به این سوال عشق واقعی‌ زندگی‌تان را مشخص خواهد کرد.

دلیل درست ۵: هر دو شما به همدیگر حس خاص بودن می‌دهید یکی از عوامل ازدواج‌های موفق این است که به طرفتان حس خاص و مهم بودن بدهید، مخصوصاً برای مردها. ازآنجا که دوستی که مردها ایجاد می‌کنند معمولاً به اندازه عمق روابط خانم‌ها نیست، مردها برای دریافت حس خاص بودن، معمولاً به همسرانشان نیاز دارند. وقتی زنی می‌گوید «دوستت دارم، تو زندگی من رو هیجان‌انگیز کرده‌ای» یا برای طرف‌مقابل خود دسر محبوبش را درست می‌کند، بهترین حس دنیا را به طرف خود منتقل خواهد کرد و همین مسئله موجب دوام ازدواجشان خواهد شد.

مهاجر
۳۰ دی ۹۲ ، ۲۰:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

او نه یک غریبه کشف نشدنی است و نه همسر بی چون و چرای آینده شما! مردی که در جلسه خواستگاری امروز جواب بله را از زبان شما شنیده، تنها نامزدتان است. کسی که قرار است چند ماه از شما فرصت بگیرد و به شما فرصت دهد تا یکدیگر را بیشتر بشناسید و جاده را برای رسیدن به یک مقصد مشترک صاف کنید. پس به جای آنکه روزهای نامزدی را به چشم یک بازی سرگرم کننده و خاطره ساز ببینید، از آن به عنوان یک فرصت تکرار نشدنی استفاده کنید و در این ماه ها، برای فهمیدن همه پیش نیازهایی که برای رفتن زیر یک سقف به آنها نیاز دارید تلاش کنید. عجله نکنید و فرصت را هم نسوزانید. شما در سرنوشت‌سازترین روزهای زندگی‌تان به سر می‌برید. قدر این فرصت را بدانید. تند و کند پیش نروید قبل از آنکه به نامزد شدن با خواستگارتان فکر کنید، یک‌بار دیگر تعریف این دوره را در ذهن خود مرور کنید. از یاد نبرید که دوران نامزدی، دوران شناخت است، پس این دوره را با شتاب سپری نکنید. بررسی‌ها نشان داده است که نحوه استفاده بهینه از این دوران می‌تواند تأثیر بسیار زیادی بر زندگی زناشویی داشته باشد و به همین دلیل است که گفته می‌شود مدت دوران نامزدی نباید خیلی کوتاه باشد. در این دوره قرار نیست تنها دلبستگی و وابستگی ای به فرد مقابل‌تان پیدا کنید، بلکه باید شما و نامزدتان به حد قابل قبولی از تعهد، مسئولیت‌پذیری، ثبات روانی و عاطفی و رضایت از ارتباط رسیده باشید تا بتوانید پرونده این دوره را ببندید و به خانه بخت بروید. ماسک نزنید یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات جوانان این است که در برخورد با نامزد خود، سعی می‌کنند چهره‌ای از خود نشان دهند که بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند. به عبارت دیگر سعی می‌کنند، نقش فرد ایده‌آل نامزد خود را بازی کنند. اگر از جمله کسانی هستید که سعی می‌کنند نقش بازی کنند و خود واقعی شان را نشان ندهند، به خود بی احترامی کرده اید. مثل این است که به روح و روان خود بگویید: «من از آنچه که هستم شرمسارم، بنابراین تا زمانی که این فرد را به چنگ آورم، خود واقعی ام را پنهان می‌کنم. بعد از آن خود را از آن اتاق بسته بیرون می‌آورم.» ممکن است با نشان ندادن خود واقعی‌تان، موقتاً عشق کسی را به‌دست آورید، اما با این کار، فرصت تجربه یک عشق واقعی را از خود خواهید گرفت. خود بودن یکی از قدرتمندترین عواملی است که به شما کمک می‌کند فرد مناسب‌تان را جذب کنید. هر قدر بیشتر خودتان باشید، آرام‌تر و واقعی تر خواهید بود. هر قدر واقعی‌تر و آرام‌تر باشید، نامزد شما در کنارتان احساس راحتی و آرامش بیشتری می‌کند و می‌خواهد بیشتر در کنارتان باشد تا جایی که بدون شما نمی‌تواند زندگی کند. از خط قرمز رد نشوید دوران نامزدی دوره آشنایی است و پس از این دوره، با ۲ گزینه منطقی روبرو هستید؛ یکی تایید و دیگری رد انتخاب. قرار نیست که در این دوران تنها به دنبال تأیید انتخاب‌تان باشید و با قطعی دانستن تصمیم تان، بیشتر از آنچه که برای شناخت فرد مقابل‌تان لازم است به او نزدیک شوید. قرار نیست در این دوره کوتاه، همه آنچه افراد در زندگی مشترک تجربه می‌کنند را تجربه کنند. پس مراقب خط قرمزها باشید تا در صورت ختم نشدن این دوره به زندگی مشترک، بیش از اندازه آسیب نبینید. کم نیستند دختر و پسرهایی که به‌خاطر بیش از حد گسترده کردن ارتباط‌شان در دوران نامزدی، فشار و اجبار بسیار زیادی را برای ازدواج احساس می‌کنند و با این فشار و اجبار، نامزدی را از حالت طبیعی انتخاب خارج می‌کنند. او را تغییر ندهید شما کسی را می‌توانید برای ازدواج انتخاب کنید که همان‌طور که هست برای‌تان قابل پذیرش باشد. گاهی با وجود آنکه متوجه ناهنجاری‌ها، تفاوت‌های اساسی و مشکلات رفتاری در طرف مقابل می‌شوید، فکر می‌کنید که می‌توانید او را تغییر دهید و این مسائل را نادیده می‌گیرید. باید بدانید، مهم‌ترین شرط اساسی برای تغییر، خواست و اراده خود فرد است. گاهی اوقات شما با این تصور که در آینده می‌توانید نامزدتان را وادار به تغییر کنید، بعضی از جنبه‌های مهم رفتاری و شخصیتی وی را نادیده می‌گیرید. اما باید بدانید تغییر اتفاقی ارادی، تدریجی و دشوار است. مهم‌تر اینکه اگر نامزد شما تمایلی به تغییر رفتارش نداشته باشد تلاش شما بی‌نتیجه و ناراحت کننده است. با تردیدها شوخی نکنید گرچه شما و نامزدتان تازه با هم آشنا شده‌اید و طبیعی است که در مورد بعضی از مسائل زندگی با هم کمی تعارض و اختلاف نظر داشته باشید اما نباید فراموش کنید که هیچ مشکلی با گذشت زمان خود به خود حل نمی‌شود. درست اســـت که شما با گذشت زمان با خصوصیات اخـــلاقی و روحیات نامزدتان بیشتر آشنا می‌شوید اما آشنایی به تنهایی برای حل مسائل کافی نیست، تنها در صورتی که شیوه‌های حل مشکل را بیاموزید و با نامزدتان تمرین کنید، می‌توانید به داشتن یک زندگی مشترک موفقیت آمیز امیدوار باشید. گاهی هم دچار تردیدهایی در ازدواج می‌شوید اما به دلایلی، این تردیدها را نادیده گرفته و سریع تصمیم به ازدواج می‌گیرید. در چنین شرایطی تردیدها را بررسی و بر آنها غلبه کنید. با یک بررسی دقیق بفهمید که این تردیدها ناشی از حساسیت بی مورد و بیش از حد شماست یا از یک خطر جدی خبر می‌دهد؟ گاهی شما متوجه برخی مشکلات ارتباطی و رفتاری نامزدتان می‌شوید اما به دلیل این تصور غلط که دوران آشنایی پیش از ازدواج، باید بهترین دوران زندگی باشد و بدون کوچک‌ترین ناراحتی و جر و بحثی تمام شود، از این علائم نگران کننده به سادگی می‌گذرید یا به دلیل علاقه شدیدی که به نامزدتان دارید و دوست ندارید کوچک‌ترین ناراحتی را به او تحمیل کنید، اعتراضی نمی‌کنید . گاهی هم چون هنوز با او کاملاً راحت نیستید، ابراز ناراحتی نمی‌کنید، اما اینگونه واکنش‌ها نه تنها موجب بهبود رابطه شما نمی‌شود بلکه به مرور این رابطه را از هم می‌پاشد. گوش‌های‌تان را نگیرید منشا بسیاری از مشکلات دوران نامزدی، ناتوانی افراد در گوش دادن است. گاهی نامزد شما چیزی می‌گوید و برداشتی که شما از حرف او می‌کنید، آن قدر ناخوشایند است که تا چند شب خواب به چشم‌تان نیامده و حتی در مورد انتخاب‌تان دچار تردید می‌شوید، در صورتی که او هیچ منظوری نداشته است. بهترین راه برای رفع این سوء تفاهم، این است که زمانی که نامزدتان صحبتی می‌کند، به جای اینکه برداشت خاصی از گفته‌های او در ذهن خود بپرورانید، ذهنیت خود را با او در میان بگذارید تا بفهمید که آیا به خوبی متوجه منظور او شده اید یا خیر. یکی از بهترین شیوه‌هایی که می‌تواند در دوران نامزدی باعث افزایش علاقه بین ۲ فرد شود، خوب گوش دادن است. وقتی خوب گوش می‌دهید طرف مقابل‌تان را بهتر درک می‌کنید، با او همدل می‌شوید و از روابط خود بیشتر لذت می‌برید و به جای ذهن خوانی، می‌فهمید که نامزدتان چه منظوری از بیان آن مطالب داشت. گوش دادن نوعی تعهد برای فهمیدن و رسیدن به درک همدلانه است، پس از تعصبات، سلیقه‌ها و نیازهای خود بکاهید و از زاویه دید فرد مقابل به مسائل نگاه کنید تا بتوانید از این ارتباط بیشتر بهره ببرید. اولین قرار ملاقات رازهای‌تان را فاش نکنید هرچند لازم است که شما با نامزدمان صادق باشید، اما هر انسانی در زندگی خود، اسراری دارد که باید در نگهداری آنها کوشا باشد. برخی از این اسرار، مربوط به خودتان و برخی مربوط به خانواده یا افراد دیگر است. پوشیده ماندن این اسرار به خاطر حساسیت و ضرر احتمالی صاحب راز، ضروری است. یکی از نشانه‌های بلوغ فکری آن است که برای تداوم روابط زناشویی، تمامی اسرار خانوادگی خود را برای نامزدتان بازگو نکنید. بازگو کردن برخی مشکلات در دوران قبل از نامزدی تنها باعث مشوش شدن ذهن او می‌شود. گرچه گفتن برخی مسائل به نامزدتان ضروری است، مثلا اگر احتمالا تجربه نامزدی ناموفقی در گذشته داشته اید، بدون ذکر جزئیات به طرف مقابل‌تان بگویید، اما مشکلاتی که با خانواده داشتید که عنوان کردن آنها به دیدگاه نامزدتان نسبت به آنها خدشه وارد می‌کند، (مانند کمبودهای زندگی، رنج‌ها و سختی‌هایی را که متحمل شده‌اید و…) را بهتر است بازگو نکنید. اگر از اشتباهات گذشته عبرت گرفته‌اید و تحول خاصی در رفتارتان ایجاد کرده‌اید، لزومی به بازگو کردن اشتباهات گذشته تان نیست چون ممکن است بر دیدگاه طرف مقابل شما اثر سوء بگذارد یا حتی برخی از قابلیت‌های فعلی‌تان از سوی نامزدتان نادیده گرفته شود. اگر گمان می‌کنید که مطرح کردن برخی از رازها ضروری است، آن را برای نامزدتان بازگو کنید اما سعی کنید وارد جزئیات نشوید و مسائل را برای او کاملا باز نکنید و نشکافید.

مهاجر
۳۰ دی ۹۲ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

شاید شما هم به این نتیجه رسیده باشید که « حرف »، درد زیادی دارد. برخی از واژه ها و جملات سال ها مغز و روح آدمی را می خوردند و او را از درون نابود می کنند. بسیاری از انسان ها نمی دانند حرف هایشان چه تاثیرات مخربی بر روحیه اطرافیان دارد و خیلی راحت هر آنچه می خواهند را به زبان می آورند و اصلا هم برایشان مهم نیست چه ضربه ای به طرف وارد کرده اند. انسان ها با همین کلمات به هم قول می دهند، به یکدیگر عشق می ورزند و به هم محبت می کنند. چرا باید از حرف و کلمات در جهت آزردن یکدیگر استفاده کنیم؟ چرا وقتی می توان با حرف های خوب شخصیت یک انسان را تقویت کرد و موجب پیشرفت او شد، از آن برای تخریب شخصیت انسان ها و اطرافیان استفاده می کنیم؟ در میان زوج ها استفاده غلط از واژه ها بسیار رواج دارد. بسیاری از آنها نمی دانند به مرور زندگی خود و روحیه طرف را نابود می کنند و برخی واژه یا عبارت های تلخ را به طور مکرر تکرار می کنند. انسان ها شاید این کلمات را فراموش کنند، اما تاثیرات روحی آن را فراموش نمی کنند. زخم بعضی حرف ها حتی پس از عذرخواهی نیز ترمیم نمی شود. متاسفانه انسان نمی تواند لحظه های سخت خود را به راحتی فراموش کند. برای همین است که بعضی از آدم ها حتی سال ها بعد خاطره حرف زشتی که به او گفته اید را برایتان تعریف می کنند و متوجه می شوید تا چه اندازه این حرف برایشان سنگین بوده که تاکنون در دل نگه داشته اند. در اینجا ۱۱ واژه یا عبارت بسیار ساده را نام برده ایم که تقاضا داریم هرگز به همسر یا فرد موردعلاقه خود نگویید. هرگز در زندگی زناشویی نباید از واژه « هرگز » در مقابل همسر خود استفاده کنید. وقتی همسر شما می خواهد کاری انجام دهد این واژه را استفاده نکنید زیرا موجب برانگیخته شدن حس ناامیدی در او می شود. همیشه «همیشه» یکی از واژه های خطرناک زندگی زناشویی است. وقتی این واژه را به کار می گیرید گویا به طور غیر مستقیم به طرف می گوید او همیشه کار اشتباه انجام می دهد و این شما هستید که درست فکر می کنید و تصمیم می گیرید. «همیشه» بار «همه» یا «هیچ» دارد. از آن پرهیز کنید. تنفر تنفر به طور ذاتی بار منفی دارد. « تنفر » کلمه بسیار سنگینی است. زخم این واژه بسیار عمیق است. بسیاری از زن و شوهرها از این واژه برای کارهای یکدیگر استفاده می کنند. در واقع از سنگینی این واژه سواستفاده می کنند تا خواسته های خود را به طرف مقابل تحمیل کند. اما این کار علاوه بر اینکه غیر اخلاقی است، ناراحتی های عمیقی در روحیه طرف هم ایجاد می کند. چاق با تکرار واژه « چاق » در گوش همسر خود، او لاغر نمی شود. به جای استفاده از این واژه منفی که بار تمسخرآمیز دارد به او کمک کنید با ورزش و رژیم لاغر شود. برخی ها فکر می کنند اینقدر این را می گویم تا به خودت بیایی و لاغر شوی. اما این طور نمی شود. فقط به او لطمه روحی وارد می کنید. احمق / گُنگ توهین به شعور طرف مقابل به هیچ عنوان ایده خوبی نیست. به طور کلی مسخره کردن دیگران بسیار غیراخلاقی است. اما زن و شوهرها باید بیشتر مراقب باشند تا به شعور و سطح درک یکدیگر توهین نکنند. در ضمن، اگر آنها خنگ و گنگ و احمق بوده اند که با شما ازدواج نمی کردند! تنبل با گفتن واژه تنبل نمی توانید کسی را مجبور کنید که زرنگ شود. تکرار این واژه باعث می شود طرف خودش هم باور کند تنبل است و اوضاع از آن چه بوده وخیم تر هم خواهد شد. از تو یاد گرفته … اگر فرزند شما کاری انجام می دهد که اعصاب شما را به هم می ریزد و اصلا تحمل آن را ندارید، فورا انگشت اتهام به سمت همسر خود دراز نکنید که او این کارها را از تو یاد گرفته است. این زشت / بی ارزش است آیا شده است برای کسی کار خوبی انجام دهید و او در عوض تشکر، کاری انجام دهد که موجب ناراحتی شما بشود؟ شاید شما از دست‌ پخت یا زیورآلات او خوشتان نیاید اما دلیلی ندارد برای خالی کردن حرص خود با او رفتاری زننده داشته باشید. همیشه تشکر و احترام گذاشتن به آدم ها نتیجه بهتر دارد. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. این مشکل من نیست هنگامی که با کسی ازدواج می کنید مشکلات او، مشکلات شما می شود و برعکس. ازدواج یعنی شراکت در همه چیز. به جای اینکه خود را از مشکلات همسر خود دور کنید باید به او کمک کنید تا آنها را هر چه سریع تر برطرف کند. گفتن اینکه این مشکل من نیست هیچ مفهومی ندارد و نتیجه ای جز سرد شدن رابطه در انتظار شما نخواهد بود. عجله کن! هیچ کس دوست ندارد این واژه را بشنود. تقریبا همه می دانیم وقتی دیر شده است باید عجله کنیم و همه تلاش خود را در این راستا انجام می دهید. بنابراین تکرار این واژه فقط باعث استرس و ایجاد فضای منفی می شود. ترکت می کنم زن و شوهرها هنگامی که عصبانی هستند و کنترل اعصاب خود را از دست می دهند واژه های زشتی به یکدیگر می گویند و در خلال آنها شاید از عبارت بسیار سنگین ترکت خواهم کرد یا طلاق هم استفاده کنند. اگر واقعا نمی خواهید با فردی نامزدی یا ازدواج خود را ادامه دهید به جای تهدید واقعا این مساله را در جوی آرام مطرح کنید و از او بخواهید شما را ترک کند.

مهاجر
۳۰ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

برای بدست آوردن قلب یک مرد باید ابتدا به مغز او راه یابید. چند دفعه تابحال شگفت زده شده اید که این مرد به چه چیزی فکر می‌کند؟! اگر می‌خواهید به قلب یک مرد دست یابید باید ابتدا به مغز او راه یابید. مشکل بیشتر مردها این است که خیلی سخت برای گفتن افکار و احساساتشان لب به سخن باز می‌کنند. اگر به این ۵ فن مجهز باشید مردان راحتتر سفره دلشان را برایتان باز خواهند کرد، سپس شما می‌توانید بهتر برای یک رابطه بهتر تلاش کنید و نهایتاً لذت بیشتر از باهم بودنتان ببرید.
۱ – اجازه بدهید او درک کند که علاقه نشان می‌دهید به آنچه که می‌گوید هیچ مردی به شما اجازه نمی دهد به افکارش راه یابید مگر اینکه بداند که شما به آنچه که او می‌گوید توجه و علاقه نشان خواهید داد. یکی از بهترین راهها برای منتقل کردن این موضوع به او این است که از طریق زبان بدنتان وارد شوید. برای نشان دادن تمایل خود به گفته های او، نگاه طبیعی به او و باز کردن بازوانتان به نشانه گرایش به او بهترین راه است. اجازه دهید به او بداند که شما متوجه اید که چه می‌گوید آنهم با یک سرتکان دادن یا با حرکت دادن به پیشانیتان. همچنین تحت تأثیر قرار گرفتن، مثلاً وقتی که او تحت فشار باشد در گفتن داستان خود و ببیند که شما هم همین گونه اید، احساس بهتری خواهد داشت. این کار مثل این است که گفته باشید من می‌فهمم که چه احساسی داری یا من خودم را جای تو می‌گذارم.
۲ – لطفاً داوری و قضاوت نکنید هیچ مردی افکار واقعی اش را نمی گوید اگر دریابد که تحقیر یا نکوهش می‌شود. اظهاراتی مانند چطور توانستی این کار را انجام دهی یا اگر من بودم چنین نمی کردم را رها کنید. آزادی این را به او بدهید که آشکارا و صادقانه هر آنچه که می‌خواهد توضیح دهد بدون قضاوت شما، آنگاه شما شگفت زده خواهید شد. شما مجبور هم نیستید که او را ببخشید یا با او موافق باشید. شما با این کار به راحتی محیطی آزاد را برای او ایجاد کرده اید که هر آنچه فکر می‌کند برای شما بگوید.
۳ – از بکار بردن کلمه چرا بپرهیزید وقتی روانشناسان دوره کارآموزی خود را سپری می‌کنند، از آنها می‌خواهند تمرین کنند که کلمه چرا را از دایره لغاتشان حذف کنند. زیرا پرسیدن چرا به طور مکرر، انرژی منفی می‌دهد و شرایط را بحرانی و حساس می‌کند. وقتی که شما از یک مرد بپرسید که چرا این کار را اینطور انجام داده ای، او اینطور استنباط خواهد کرد که به او گفته اید که تو احمق هستی که روی زمین این را ه را برای این کار انتخاب کرده ای! حالا او قبل از اینکه جملاتتان را تمام کرده باشید حالت تدافعی به خود می‌گیرد. تمرین کنید که به جای استفاده از کلمه چرا بگویید درباره این موضوع به من بیشتر بگو.
۴ – هرگز نگویید ما نیاز به گفتگو داریم هیچ چیز بهتر از این جمله نمی تواند یک مرد را وادار کند که کمتر حرف بزند. این جمله حامل این پیام است که او کار اشتباهی کرده است که در دردسر افتاده و باید درباره اش توضیح دهد. او گفتگو را قبل از شروع کردنش متوقف خواهد کرد. بهترین راه برای مطرح کردن یک موضوع مهم به آرامی و غیر مستقیم وارد شدن به آن است. زمانی که هر دوی شما مشغول انجام آن هستید را انتخاب کنید مثل آشپزی و یا تمیزکاری سبک، که او راحتی بیشتری احساس کند. به خاطر داشته باشید وقتی او درگیر فوتبال جمعه شب است برای این کار به او نزدیک نشوید.
۵ – گوش دادن واقعی را یاد بگیرید شما همیشه شانس شنیدن افکار او را نخواهید داشت. چندین بار شده است که شما وقتی که او صحبت می‌کرده است در فکر دیگری بوده اید یا شاید هم فکر می‌کرده اید که در جواب به او چه بگویید؟! این موضوع بسیار مهم است که اکنون را با او باشید تا اینکه به افکارتان اجازه دهید همه جا باشد غیر از با او. یک مرد می‌تواند احساس کند که شما واقعاً می‌خواهید حرفهای او را بشنوید یا خیر. درست شنیدن بهترین راه برای رسیدن به یک گفتگوی واقعی است که او هم بتواند حقیقت را به شما بگوید.

مهاجر
۳۰ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
((به نظر می رسد بیشتر جوانان قید ازدواج را زده اند و یا زوج های جوان خیلی کمتر از گذشته برای خرید به بازار می آیند و وقتی هم که می آیند ترجیح می دهند با نصف کردن سرویس طلا و کم کردن از آن به نوعی آبرو داری کنند.چون قدرت خریدشان پایین آمده است و از پس چنین هزینه هایی بر نمی آیند. در این بین هستند جوانانی که به دلیل ترس از کابوس خرید، عقد و تالار و هزینه های سنگین ازدواج از ازدواج می ترسند و هرگز پا پیش نمی گذارند)).



انگشت دختر ساده ترین سرویس طلا و جواهر موجود در ویترین را نشانه رفته است.سرویس جواهر ساده ای که وقتی از قیمتش مطلع می شوند هوش از سرشان می پراند و رنگ پریده به هم نگاه می کنند.پسر نگاهی معنا دار به همسرآینده اش می کند و با زبان بی زبانی به اومی فهماند که خرید چنین سرویسی در توان او نیست. ساعت ۱۱صبح است و بازار طلا و جواهر بازار بزرگ تهران آرام آرام می خواهد کارش را شروع کند.همان ابتدای دهانه ورودی بازار طلا فروشان چند دختر و پسر جوان که برای خرید عروسی همراه با خانواده هایشان به بازار آمده اند توجه ها را جلب می کنند.عروس و داماد آینده و همراهانشان که برای خرید طلا و جواهر به بازار تهران آمده اند و شاید قصدشان خرید ی ارزان قیمت تر از مغازه های سطح شهر است وارد مغازه ای می شوند. دختر انگشت اشاره اش را به سمت ساده ترین سرویس موجود در ویترین مغازه می گیرد و می گوید این یکی بد نیست.سرویسی که قیمت ۱۵میلیونی اش هوش از سرشان می پراند و نگاهشان را به هم گره می زند. با پیشنهاد صاحب مغازه و پس از کلی بحث بین همراهان عروس و داماد قرار بر این می شود که آقا داماد علی الحساب نیمی از سرویس؛ شامل گردنبند و گوشواره ها را خریداری کند و بقیه را بگذارند برای زمانی که دستشان باز شد و وضع مالی شان بهتر شد.

خرید سرویس طلا و حلقه نامزدی اولین خان ازدواج 
نوبت خرید حلقه های ازدواج است و دیگر نمی شود از خرید آن صرف نظر کرد، پسر به آرامی چیزی در گوش همسر آینده اش زمزمه می کند و پس از آن بازهم ساده ترین حلقه ها روی میز طلا فروشی قرار می گیرد. چانه زدن های مادر داماد و عروس خانم هم نمی تواند حتی ریالی از مبلغ ۱میلیون و ۸۵۰هزار تومانی حلقه ها کم کند و با هزار منت از سوی جواهر فروش حلقه ها برایشان فاکتور می شود. با داماد آینده که صحبت می کنم می گوید: با پس انداز و وام هایی که گرفته ام و کمکی که پدرم برای ازدواجم به من کرده باید هم خرید عروسی را انجام دهیم ،هم مراسم را برگزار کنیم و هم خانه ای را برای سکونت رهن و اجاره کنیم.هزینه ها سر سام آورند و فکر می کنم با این وضعیت باید دوباره به سراغ وام و قرض گرفتن بروم.

جوانانی که قید ازدواج را می زنند 
برای آگاهی بیشتر از وضعیت خرید های ازدواج به سراغ یکی از طلا فروشان بازار می روم، تاجری که از کم شدن حجم فروشش ناراحت است می گوید:درست است که میزان نقدینگی و مبلغ ریالی فروشمان نسبت به سال گذشته افزایش داشته است اما حقیقت چیز دیگری است ، به نظر می رسد بیشتر جوانان قید ازدواج را زده اند و یا زوج های جوان خیلی کمتر از گذشته برای خرید به بازار می آیند و وقتی هم که می آیند ترجیح می دهند با نصف کردن سرویس طلا و کم کردن از آن به نوعی آبرو داری کنند.چون قدرت خریدشان پایین آمده است و از پس چنین هزینه هایی بر نمی آیند. در این بین هستند جوانانی که به دلیل ترس از کابوس خرید، عقد و تالار و هزینه های سنگین ازدواج از ازدواج می ترسند و هرگز پا پیش نمی گذارند.

خرید آیینه و شمعدان رسمی دیرینه! 
از چهار راه گلوبندک به سمت خیابان وحدت اسلامی می شود بورس آیینه و شمعدان فروش های تهران، و هر عروس و داماد تهرانی به خصوص از اقشار متوسط و پایین برای خرید آیینه و شمعدان عروسی شان به این منطقه می آیند. مغازه ها را یک به یک برانداز می کنم تا شاید عروس و دامادی را پیدا کنم که برای خرید به این بازار آمده باشند. پس از گذر از نزدیک به ۲۰مغازه بالاخره به مغازه ای می رسم که معلوم است دو خانواده همراه با عروس و داماد جوان برای خرید آمده اند.عروس خانم دست روی یکی از آیینه شمعدان ها و پایه های آن می گذارد.فروشنده با سرعت می گوید:قیمت این مجموعه برنجی ۶۵۰هزار تومان است. به سرعت آیینه شمعدان کناری اش را هم نشان می دهد و می گوید:این یکی برایتان در می آید یک میلیون تومان. دختر نگاهی به شمعدان های کریستالی موجود درمغازه می اندازد و قیمتشان را سوال می کند و مغازه دار بی درنگ می گوید:بین ۲۰۰تا ۶۰۰هزار تومان.آیینه و شمعدان فروشی های خیابان ۱۵خرداد مختص اقشار متوسط و کم در آمد است و اگر به دنبال آیینه و شمعدان نقره هستید باید خریدتان را از همان بازار بزرگ انجام دهید آن هم با مبلغی معادل ۳تا ۸میلیون تومان که فکر نمی کنم پرداخت این مبلغ از عهده هر کسی بربیاید.اگر پول کافی به همراه داشته باشی و زمان هم اجازه بدهد می شود تمام خرید یک عروسی را از خیابان های اطراف بازار تهران انجام داد.خیابان باب همایون بورس فروش کت و شلوار است و خیلی از آقا دامادها ترجیح می دهند به خاطر قیمت مناسب کت و شلوار در این خیابان کت و شلوار دامادی شان را از مغازه های خیابان باب همایون تهیه کنند.حین قدم زدن در خیابان باب همایون یک پاساژ نوساز وشیک لباس مردانه فروشی توجهم را جلب می کند.از ازدحام و شلوغی بازار در این منطقه و پاساژ خبری نیست و بیشتر مغازه ها خالی از مشتری هستند.قیمت یک ست کامل کت و شلوار دامادی را از یکی از مغازه داران می پرسم. با هیجان می گوید: اگر برای خودتان می خواهید یک دست کت و شلوار ترک را با تخفیف می دهم یک میلیون و ۲۰۰هزار تومان!

ولی کمی آن سوتر مغازه ای بزرگ که اجناسش تولید داخل است کت و شلوار و پیراهن دامادی را فقط به ۲۰۰هزار تومان می فروشد و صاحب مغازه می گوید:بالاترین قیمت ما ۳۰۰هزار تومان است. اگر امتحان کنی دیگر سراغ جنس خارجی نمی روی.

بعد از هفت خان خرید سر عقد، نوبت یافتن تالار است 
کت و شلوارت را که خریدی و هفت خان خرید سر عقد مثل کیف و کفش عروس، لوازم آرایش و… را پشت سر گذاشتی باید کفش آهنی به پا کنی و به سراغ تالار و خانه اجاره ای بروی تا بتوانی پس از برگزاری یک مراسم آبرو مند دست همسرت رابگیری و زندگی مشترکت را شروع کنی. به سراغ تالارها و سالن های پذیرایی لوکس در خیابان های شمالی تهران نمی روم. چرا که برگزاری یک مراسم عروسی در این گونه سالن ها و تالارها دست کم ۲۰تا ۳۰میلیون تومان هزینه می بردو پرداخت چنین هزینه ای از عهده هر کسی خارج است.تالاری در خیابان پیروزی تهران برای پذیرایی از ۱۰۰نفر میهمان آن هم با یک نوع غذا که همانا زرشک پلو با مرغ است مبلغ یک میلیون و ۶۰۰هزار تومان مطالبه می کند و اگر بخواهی تنوع غذایی را بیشتر کنی باید تا ۳میلیون و ۵۰۰هزار تومان هم هزینه کنی.تالار دیگری در غرب تهران برای پذیرایی از ۲۰۰نفر میهمان با دو نوع غذا ۵میلیون تومان پول می گیرد.البته اگر خودت یا پدرت کارمند یکی از سازمان های دولتی که در تهران صاحب تالارند باشید می توانید با مبلغی معادل ۲میلیون و ۵۰۰هزار تومان جشن عروسی تان را برگزار کنید.

هزینه آرایشگاه و لباس و دسته گل هم با داماد 
از دیگر موارد هزینه بر برای عروسی لباس عروس و هزینه آرایشگاه عروس خانم است که آن هم بر عهده خانواده داماد است. تقاطع خیابان جمهوری با خیابان ولیعصر تهران پراست از مزون های فروش و کرایه لباس عروس.با سرزدن به چند تایی از این مغازه ها قیمت لباس عروس در این منطقه هم به دستم آمد.البته به گفته مردم و عروس خانم هایی که برای خرید به این منطقه آمده اند قیمت در مناطق شمالی شهر خیلی بالاتر از این حرف هاست و اگر با این بودجه به مزون های شمال شهر بروی مایه استهزاء و خنده دیگران خواهی شد.

در این خیابان می توان با ۴۰۰هزار تومان تا یک میلیون تومان لباس عروسی به اصطلاح تن پوش اول خرید و برای یک شب به تن کرد.قیمت گرفتن از آرایشگاه های زنانه کاری زنانه است و باید از عروس خانم ها و خانواده هایشان کمک گرفت،قریب به اتفاقشان می گویند هزینه آرایش عروس در تهران از ۷۰۰هزار تومان شروع می شود و به رقم های میلیونی ختم می شود.

آخرین کار گل زدن ماشین عروس و دسته گل عروس خانم است.قیمت برای گل زدن هم در بالا و پایین شهر متفاوت است و می توان گل زدن یک ماشین عروس را همراه با تهیه دسته گل عروس خانم و دو تا سبد گل در مناطق جنوبی شهر با ۳۰۰هزار تومان انجام داد.همین کار در گل فروشی های بالای شهر و البته با گل های زیباتر و مرغوب تر به رقمی نزدیک به ۲میلیون تومان می رسد.خدا را شکر کارها به خوبی انجام شده است و آقا داماد باید با پس انداز و حقوق کارمندی اش خانه ای تهیه کند. فکر خرید را از ذهنتان خارج کنید چون خرید خانه در این شهر کار هر کسی نیست چه رسد به جوانان. برای این کار هم جنوب شهر را انتخاب می کنیم، آری در این منطقه اگر ۳۰میلیون تومان پول داشته باشی می توانی یک آپارتمان ۵۰متری رهن کنی و اگر بخواهی کمی پا از گلیمت بیرون بگذاری و چند کیلومتری بالاتر بروی باید یا مبلغ رهن را چندمیلیونی افزایش دهی یا ماهیانه بین ۱۰۰تا ۴۰۰هزار تومان روی کرایه خانه بگذاری.

تهیه جهیزیه گرفتار چشم و هم چشمی

تهیه جهیزیه توسط خانواده عروس هم یکی از دغدغه های خانواده هاست و در بسیاری از موارد چشم وهم چشمی بین خانواده ها باعث شده هزینه تهیه جهیزیه سربه فلک بکشد که خود گزارش مجزایی را می طلبد.اما خیابان امین حضور مرکز خرید و فروش لوازم خانگی است و می توان تمام لوازم برقی مورد نیاز برای شروع یک زندگی را از این خیابان خریداری کرد. نکته جالب این است که هر یک از مغازه ها در این خیابان برای اجناسی مشابه قیمت متفاوتی اعلام می کنند و باید برای به دست آوردن کمترین قیمت تمامی مغازه ها را زیر و رو کنی. از بین این همه مغازه فروش لوازم خانگی در این خیابان تنها می توان چند مغازه را پیدا کرد که در آنها اجناس تولید داخل به فروش می رسد. اگر قصد خرید اجناس خارجی دارید باید حداقل ۲۰میلیون تومان پول به همراه داشته باشید. به سراغ یکی از همین فروشندگان تولیدات داخلی می روم. مغازه دار قیمت ساده ترین اقلام موجود در مغازه اش را یک به یک می گوید. ماشین لباسشویی دوقلو از ۳۵۰هزار تومان، ماشین لباسشویی اتوماتیک۸۰۰هزار تومان. یخچال ایرانی هم از ۵۲۰هزار تومان شروع می شود. برای خرید گاز طرح فر حداقل باید ۲۵۰هزار تومان هزینه کنی و با ۱۷۰هزار تومان هم می توانی یک چرخ گوشت و با ۲۲۰هزار تومان هم یک جارو برقی ایرانی بخری.البته اینها قیمت کم کیفیت ترین اقلام ایرانی موجود در بازار است و به گفته یکی از کسبه خیابان امین حضور باید برای تهیه لوازم خانگی ایرانی با کیفیت، حداقل ۱۰میلیون تومان پول کنار گذاشت چراکه با نوسانات قیمت ارز قیمت این کالاها هم بالا رفته است.با این همه، واقعیت این است که با هزینه ای به مراتب کمتر و البته با سادگی بیشتر می توان یک مجلس آبرومند برگزار کرد آن هم با کنار گذاشتن رسم و رسومات قدیمی و کهنه که چون سدی در مقابل ازدواج است مثل خریدهای زایدی که بسیاری از خانواده ها در هنگام عقد بر داماد تحمیل می کنند و می شود آن را در طول زندگی انجام داد یا خرید لوازمی که شاید ضروری نباشد بنابراین می شود با خرید و مراسمی ساده و جهیزیه ای معمولی زندگی را آغاز کرد.


برگرفته شده از وبلاگ مهاجر از آدرس اینترنتی mohajer.blog.ir
مهاجر
۲۹ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم

در روز پنجشنبه 27 مهرماه 1391بعد از پرسش افراد از حسن عباسی(استراتژیست ارشد جمهوری اسلامی)در مورد ازدواج وی این گونه جواب داد.


شما جوانان به این علت که مشکل جنسی دارید ، تکلیفتون با خودتون مشخص نیست؛ این بدبختی بر سرتون آمده که صدجور مشکل خاص دارید؛ مرجع تقلید و رهبر مملکت 70 ساله اش است سخنرانی می کند یکدونه طپق نمی زند چون این بدن غیر از این که غذا خورده باشد و خوب خوابیده باشد سلامت جنسی دارد و هورمون هایش از دوره ی جوانی و نوجوانی منظم و مرتب کارکردهاست ؛ حالاشما لیسانس دارید و دو تا متن را نمی توانید حفظ کنید.
دوستان لذا زندگی هر کسی که می خواهد برکت پیدا کند ازدواج کند.
بچه حزب اللهی اگر بخواهد
حرف رهبرش را جدی بگیرد زود باید ازدواج کند.پسر ها پدر مادراتون را توجیح کنید و بگویید که ازدواج امر مستحب است و الان که به من واجب شد مثل نماز است.
ازدواج کنید ؛ چیه این بچه بازی ها و لیسانس و...  هیچ چیزی دست این استاد ها نیست. نصف کسایی که تو حوزه و دانشگاه هستند سرکارند بله حالا می خواهی مدرک بگیری باشه ولی باید زن هم در کنارش بگیری .مثل چمران و آوینی که در زمان جنگ در آن مصیبت زن گرفتن.
آقا یه ذره وجود داشته باشید یه ذره عاشق بشید ول کنید این همه حرف فلسفی فکری و... رهبر این مملکت میگه ازدواج کنید بچه دار بشید جمعیت شیعه داره از بین می رود به خاطر بچه بازی شما و مسئولین.
دانشجوی کلاس ما با وضعیت مالی خوب با مهریه مشهد ازدواج کردن ، یاد بگیرید. حالا باب کردند سکه ؛ تمام وسایل خونشون را ایرانی گرفتند سه سال قبل از این که رهبر  این مملکت بگه تولید ملی و... خجالت بکشید از این وضع. ضاهر غیر حزب اللهی هم داشت ولی متدین بود. حالا بیان برید به این حزب اللهی ها نشان دهید که دین در عمل یعنی چی ؛ یه ریشی میزارن و تسبیحی در دست می گیرند شدند حزب اللهی ولی در مشکل اصلی که ازدواج است مانند بی دین ها عمل می کنند . دوران ما وسط تیر و ترکش رفتیم ازدواج کردیم. ایمان داشته باشید ، توکل داشته باشید خدا روزی می دهد ، ازدواج کنید .
البته من دارم تلاش می کنم سربازی را برای مردان به تعلیق در آورم و حتی در نمایشگاه قرآن گفتم که هرکس تا 23 سالگی یک بچه داشت نصف سربازی اش  را برود تا 24 سالگی دو تا داشت کل سربازیش برود. دوستان این چیزی که رضاخان انجان داد(سربازی) مال اون موقع بود الان جنگ سایبرنتیک هست و سربازی به چه دردی می خورد. حالا من تلاشم را می کنم سربازی آقایان را به حالت تعلیق درآورم اما بعید می دانم بشه احتمالا کاری می کنم که خانمها بروند سربازی چون یا باید سربازی را از سر راه آقایان برداشت یا باید کاری کرد که این خانمها همین طور بی حساب کتاب نروند درس بخوانند و مدرک بگیرند که امروز 64 درصد دانشجویان ما دخترند و میلی به ازدواج ندارند.
پس باید سه مشکل را بدانیم و حل کنیم. شرع می گوید ازدواج مستحب است ولی اگر محتلم شدید واجب ؛ حالا آقایون هر وقت خواستند ازدواج می کنند اما چه کسی می دونه اگر خانم ها نیاز به ازدواج داشتند چه کار کنند. حالا از زمانی که چه بر دخترها و چه بر پسرها واجب شده ازدواج نمی کنند و این ها نه زندگیشان برکت دارد و نه نمازشان قبول است. بدانید جهنم آکنده از مجرد ها است.
چشمانمان را روی حقایق بستیم هیچ کس هم وجودش را ندارد سرش را بالا بگیرد و حرف بزند هم ماها مقصریم و هم پدر و مادرانتان.
بگم خدا چکار کند اون آقایانی را می توانند ازدواج کنند و ازدواج نمی کنند ؛ شما در قبال جامعه مسئولید ؛ اگر اینقدر مسئولیت ندارید آخرش می شوید رئیس جمهوری که سکه می دهد تا ازدواج کنید.
جدی بگیرید این حرف ها را ؛ شرع اسلام همینطوری روی هوا که حرف نزده است. لا تئکلو ربا سه کلمه است ؛ پاشید تمدنی که 2600 رشته ی دانشگاهی دارد.
غرب رفته این ور آن ور جهان کف اقیانوس ها را کشف می کند ؛ هسته اتم را می شکافد ؛ هالیوود دارد ؛ اینترنت دارد ولی در سه کلمه ی این قرآن مانده ، چون به جنگ با خدا رفته و سر این قضیه داره نابود می شه ؛ جدی بگیرید. داستان علامه حلی را که می دونید و زمانی هم که من گفتم صدای ضد انقلاب در آمد تو نوجوانی اش شب محتلم می شود و شبانه خواستگاری می رود.اگه اسلام را اینگونه پیاده کنیم ببینید مشکلی می ماند.تا بروید یک لیسانس شلخته بگیرید زندگیتون مختل می شود و بعدش هم میرید سربازی . آخه من نمی دونم مملکتی که دوازده میلیون بسیجی داره سربازی به چه دردش می خوره ؛ هنوز هم در روستاها می گویند اجباری. جمع کنید کدام اقدام سربازی مقدسه. وجودشو ندارید چهار تا سنت غلط باب شده را اصلاح کنیم ؛ جوانانمان دارند نابود می شوند. آقا سربازی را جمعش کنید من به شما می گویم جنگ شد چه کار کنید الان مگه لبنان سربازی دارد.دیگه چی کار کنم من؟ یک ذره همت کنید این درس را زود تمام کنید.
به قرآن قسم من شب تا صبح پایان نامه می نویسم زود تموم شه بره. حالا افتخار می کنند کلی دانشجو در سطح لیسانس و فوق لیسانس داریم. آخه یکی رو نشون من بدید که سواد داشته باشد. کلی عمر بچه ها را داریم نابود می کنیم اون دنیا باید پاسخ گو باشیم باور کنید من شبها خوابم نمی برد که اون ها رفتن و به مشکل بر خوردن و بدانید مریض می شود نسل شما از این مشکل .  بابا کلی پدر مادرها آمدند این جا مشکل داشتند دیروز سالگرد ازدواج حضرت امیر با بی بی فاطمه بود ادعا داریم شیعه هستیم اما در عمل طور دیگری هستیم. مریض می شوید ، مشکل هرمنی پیدا می کنید و کلی عوارض دیگه. همین جریان کاهش جمعیت را من قبلا گفتم و چندین سال بعد رهبری آمد مطرح کرد حالا هم دارم می گم.
لذا ازدواج کنید دنیا می خواهید ازدواج کنید.آخرت می خواهید ازدواج کنید.

برگرفته شده از وبلاگ مهاجر از آدرس اینترنتی mohajer.blog.ir
مهاجر
۲۹ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حسن خلق در روابط خانوادگى و خصوصاً بین زوجین جایگاه ویژه اى دارد؛ تا آن جا که بر سایر اعمال انسان نیز تأثیر مى گذارد. در این مورد روایتى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که ذکر آن، باعث روشن شدن اهمیت خلق و خوى نیک در خانواده خواهد شد.

 

و لذا بزرگان دین ما نیز از این صفت مهم بهرمند بودند از جمله این افراد حضرت امام ره بود که در سیره عملی وی احترام به همسر بسیار پر رنگ بود.

 

 بطوری که او همیشه نسبت به همسر خود یک احترام ویژه ی قایل بود در این مقاله نمونه های از این برخورد و نامه او به همسر خود که لحنی عاشقانه و محبت آمیز داشت  را متذکر می شویم.


نمونه ای از نامه حضرت امام به همسرش   تصدقت شوم

 

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم مبتلا گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است.

عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند. [حال] من با هر شدتی باشد، می گذرد، ولی بحمداللّه تا کنون هر چه پیش آمده خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتا جای شما خالی است، فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی منظره خوش دارد.

صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.

در هر حال، امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می کند؛ ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم.

 عجالتاً تکلیف معلوم نیست. امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم، همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل. از این حیث قدری نگران هستم، ولی از حیث مزاج بحمداللّه به سلامت، بلکه مزاجم بحمداللّه مستقیم تر و بهتر است.

خیلی سفر خوبی است. جای شما خیلی خیلی خالی است. دلم برای پسرت قدری تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند.

اگر به آقا و خانم ها کاغذی نوشتید، سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم. به خانم شمس آفاق سلام برسانید و توسط ایشان به آقای دکتر سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلام برسانید. صفحه مقابل را به آقای شیخ عبدالحسینی بگویید برسانند.

ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللّه .

خوش به حال من

خانم زهرا اشراقی (نوه امام): امام علاقه و محبت وافری به همسرشان داشتند. به طوری که از نظر امام، همسرشان دریک طرف قرار داشت و بچه هایشان در طرف دیگر و این دوست داشتن با احترام خاصی همراه بود.

یادم هست یک بار که خانم مسافرت رفته بودند آقا خیلی دلتنگی می کردند. وقتی ایشان اخم می کردند، ما به شوخی می گفتیم: اگر خانم باشند آقا می خندد، وقتی نباشد آقا ناراحت هستند و اخم می کنند.

خلاصه ما هر چه سر به سر آقا گذاشتیم، اخم ایشان باز نشد. بالاخره من گفتم: خوش به حال خانم که شما این قدر دوست شان دارید و امام گفتند: «خوش به حال من که چنین همسری دارم. فداکاری که خانم در زندگی کردند، هیچ کس نکرده است».

خانم، بی نظیر است

خانم زهرا اشراقی: علت علاقه عمیق حضرت امام به همسرشان، فداکاری خانم بود. همیشه می گفتند: «خانم، بی نظیر است».

 

ایشان پانزده سال در آب و هوای گرم نجف مشکلات را تحمل کرده و همه جا همراه امام بودند، در حالی که در خانواده پدری شان در رفاه به سر می بردند و دختر خانم پانزده ساله ای بیش نبودند که به خانه امام وارد شدند. مثل اینکه در آن موقع قم را دوست نداشتند؛ ولی هرگز این مسئله را نزد امام اظهار نکرده بودند.

امام همیشه در پاسخ ما که می پرسیدیم: چه کنیم که شوهران مان به ما این همه علاقه مند باشند؟ می گفتند: «اگر شما هم این قدر فداکاری کنید، همسران تان تا آخر همین قدر به شما علاقه خواهند داشت».

اهمیت به قانون منزل

خانم زهرا مصطفوی: فرض کنید اگر مادرمان یک قانون برای منزل ما وضع کرده باشد، ایشان حتماً رعایت می کنند.اگر احیاناً امام بیایند و بگویند: «من اینجا می خواهم بنشینم.» اگر مادرمان بگویند: نه، دیگر بنا به این نیست که اینجا کسی بنشیند؛ ایشان فوراً عمل می کنند.

سفارش همسر

حاج سید احمد آقا خمینی: هر وقت برای حضرت امام حادثه ای مانند بیماری اتفاق می افتاد، ایشان نزدیکان را فرا می خواندند و سفارش مادرمان را می کردند. از سختی ها و مشقت هایی که مادرمان کشیده است، صحبت می کردند و می فرمودند: «باید رضایت مادرتان را جلب کنید».

روزهای آخر عمر، ایشان مرا خواستند و باز سفارش مادرم را کردند و فرمودند: «مادرت به جز خدا کسی را ندارد، مبادا برخلاف میلش کاری انجام دهی».

خداحافظ خانم

آقای عیسی جعفری: در آخرین شبی که امام در منزل بودند و می خواستند ایشان را به بیمارستان ببرند، من و دکتر، کنار امام ایستاده بودیم. خانم داشتند می آمدند. سر پله ها که رسیدند، امام فرمودند: «خانم خداحافظ.شما دیگر زحمت نکشید».

ایشان ظاهراً متوجه نشدند. یک بار دیگر امام فرمودند: «خداحافظ شما نیایید.» و بار سوم در حالی که دست به سینه مبارک شان گرفته بودند، خیلی مؤدبانه فرمودند: «خداحافظ خانم!». امام همیشه با احترام و خیلی مؤدب با همسرشان صحبت می کردند، همان طور که با همه مؤدب بودند.

 

تو تلافی کن

 

خانم خدیجه ثقفی (همسر امام): آقا به احمد جان خیلی سفارش می کردند.به او گفتند: «خیلی مواظب باش، من نتوانستم تلافی کنم، تو تلافی کن».

از من راضی باش

خانم زهرا اشراقی: یک بار از امام پرسیدم: شما چرا این قدر به خانم علاقه دارید؟ گفتند: «برای اینکه خیلی وفادار بوده، خیلی فداکار بوده. زجری که خانم کشیده، هیچ کس نکشیده.» همیشه به خانم می گفتند: «از من راضی باش، من خیلی در حقت بدی کرده ام».

اینجا آب نیست؟

خانم صدیقه مصطفوی: هیچ وقت از خانم حتی یک لیوان آب نخواستند.همیشه خودشان اقدام می کردند و اگر هم در شرایطی بودند که نمی توانستند، می گفتند: «آب اینجا نیست؟» ولی هیچ وقت نمی گفتند آب به من بدهید. حتی از ما که دخترهایشان بودیم نیز آب نمی خواستند.

تا خانم نمی آمد، غذا نمی خوردند

مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی: مادر ما اگر سر سفره نمی نشستند، امام غذا نمی خوردند. منتظر می ماندند، ولو اینکه همه سر سفره حاضر باشند و وقتی که والده مان می آمد، آقا شروع به خوردن غذا می کردند.

دست به غذا نمی زدند

 

حجت الاسلام و المسلمین محتشمی: در مورد صفا و صمیمیت و عطوفت و مهربانی امام نسبت به خانواده و همسر و دختران خودشان، شاید بتوانم ادعا کنم که کسی را در آن حد ندیده ام.

امام هیچ گاه وقتی خانم در منزل بود، تنها غذا نمی خوردند، یعنی اگر سفره را پهن می کردند و غذا در سفره آماده بود و خانم از اتاق بیرون رفته بودند، امام دست به غذا نمی زدند تا خانم تشریف بیاورند و بنشینند و با یکدیگر غذا بخورند.

 

تلفن نجف را بگیرید با خانم صحبت کنم

 

حجت الاسلام و المسلمین محتشمی: امام هیچ گاه در طول پانزده سالی که در نجف بودیم، با کسی با تلفن صحبت نمی کردند. وقتی که به پاریس رفتیم، همان روز اول و دوم بود که فرمودند: «تلفن نجف را بگیرید، من با خانم صحبت کنم.» در مدتی که امام در پاریس بودند، این مسئله چندین بار اتفاق افتاد که با همسرشان تلفنی صحبت کردند.

 

به سبب همین نزدیکی و رابطه عاطفی که ایشان با خانواده شان داشتند، چندین بار از پاریس پیام دادند که هر چه زودتر کار گذرنامه و ویزای خانم را درست کنند تا ایشان هم به پاریس تشریف بیاورند و سرانجام نیز بعد از یکی دو هفته ایشان آمدند.

وقتی خانواده امام وارد پاریس شدند، یک احساس طمأنینه و آرامشی را در آقا مشاهده کردیم.

مرا دل نگران کردی

خانم مرضیه حدیده چی: در همان ایامی که در فرانسه بودیم، روزی خانم به منزل یکی از فامیل هایشان به میهمانی رفتند، اما موقع برگشتن، دو ساعت از وقتی که به حضرت امام گفته بودند که برمی گردند، گذشته بود و هنوز برنگشته بودند.

امام که همه کارهایشان را با ساعت و دقیقه تنظیم می کردند، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: «خانم نیامدند؟» دفعه سوم فرمودند: «نگران شده ام، شما نمی توانید وسیله ای پیدا کنید که تماس بگیریم؟» تا اینکه خانم تشریف آوردند، اما وقتی خانم آمدند، با یک محبت خاصی رو به روی خانم نشستند و فقط گفتند: «مرا دل نگران کردی».

در آن خانه کسی بوده است

همسر امام: حضرت امام به من خیلی احترام می گذاشتند و خیلی اهمیت می دادند. هیچ حرف بد یا زشتی به من نمی زدند.

 یادم می آید که یک روز به دختران شان صدیقه و فریده که از پشت بام به منزل همسایه رفته بودند، اعتراض کردند و گفتند: «در آن خانه نوکر بوده است.» و از این بابت نگران بودند، ولی من گفتم: کسی آنجا نبوده است و ایشان دیگر هیچ نگفتند.

و لذا اصل مهر و محبت و علاقه همسران نسبت به هم را خداوند متعال، در وجود زوجین قرار داده است. (3) این محبت و علاقه با شروع زندگى مشترک تولد مى یابد و با ادامه زندگى، استحکام پیدا مى کند و تثبیت مى شود.


امام صادق(ع) در رابطه با اهمیت محبت به زن مى فرماید:

«من اخلاق الأنبیاء حب النساء؛(4) از اخلاق پیامبران دوست داشتن زنان است.»


و نیزدر جایى دیگر فرمودند:

«کل من اشتدلنا حبا اشتد للنساء حباً...؛ (5) هر کس ما را بیشتر دوست بدارد، زنان را بیشتر دوست خواهد داشت.»

البته بدیهى است که مهر و محبتى این چنین داراى ارزش است که در مسیر الهى و مطابق با دستورات شرع باشد و گرنه، چه بسا مهر و محبتى که هیچ ثمره معنوى نداشته باشد و حتى باعث سقوط فرد به ورطه نابودى شود.

در فرهنگ غنى اسلام اظهار محبت، یکى از لوازم دوست داشتن است. اما در روابط بین زوجین که مظهر کامل عشق و علاقه است، این اظهار محبت، جایگاه ویژه اى دارد تا آن جا که پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: «قول الرجل للمراه انى احبک لایذهب من قلبها ابدا؛(6) گفتار مرد به همسرش: همانا من تو را دوست دارم، هرگز از قلب همسرش محو نمى گردد.»

 

منبع :

حوزه نت

دانش نامه موضوعی قرآن


=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

پی نوشت ها :

1-     محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج،3 پیشین، ص140.

2-      عبدالله جوادى آملى، مبادى اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم مرکز نشر اسراء، 1378 ه ش، ص158.

3-     ومن آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه؛ سوره روم(30)، آیه 21.

4-     محمدبن حسن الحر العالملى، وسائل الشیعه، ج،20 پیشین، باب استحباب حب النساء... ص،22 حدیث2.

5-     همان ص،24 حدیق12.

6-      همان، ص ،23 حدیث9.


برگرفته شده از وبلاگ مهاجر از آدرس اینترنتی mohajer.blog.ir
مهاجر
۲۹ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ازدواج، ملاک ها و ارزش ها از دیدگاه امام خمینی

از آن رو که اولین گام برای تشکیل خانواده ای سالم و سعادتمند، ازدواج است و در تحلیل مسائل مربوط به خانواده، ملاک ها و معیارهای صحیح در ازدواج همواره مورد نظر بوده و هست؛ به سیره عملی امام در ازدواج می پردازیم. حضرت امام در مورد انتخاب همسر آینده خویش چنین می گوید:

" من نمی خواهم از خمین همسر بگیرم، چون می خواهم کفو خودم باشد. اگر خودم درس می خوانم، می خواهم همسری بگیرم که هم فکر من باشد. در نتیجه باید از قم زن بگیرم و از خانواده روحانی و هم شأن خودم."
با اندک تامل و دقت در سخن حضرت امام در می یابیم که " کفویّت" و " هم شأنی"، در ازدواج شرط مهم و اساسی است و چون دامنه تعریف این واژه بسیار وسیع و گسترده است، افراد با دیدگاه های خاص خود آن را تفسیر می کنند. در بسیاری از مجتمع های آموزشی که جوانان ما مشغول تحصیل اند و موقعیت های مناسبی برای ازدواج آنان فراهم می گردد، با کمال تأسف می بینیم به علت فهم نادرست از واژه " کفو" مبنای اصلی در پذیرش خواستگاران بسیار متفاوت است و گاه با این برداشت های اشتباه، زندگی را بر پایه های سست و ناپایدار بنا می کنند.                             

به نظر می رسد در جامعه کنونی ما برای واژه "کفو"، معانی زیر در نظر گرفته شده است:
الف) همشهری بودن عروس و داماد؛
ب) همدرس بودن یا وجود مدرک تحصیلی برای هر دو؛
ج) هم شأن بودن در مادیات و شغل پدران؛ به عبارت دیگر زندگی دختر و پسر در یک سطح مادی باشد؛
د) هم شأن بودن از نظر زیبایی های ظاهری دو طرف و نزدیک بودن سن دختر و پسر؛

البته موارد دیگری نیز وجود دارد که به علت رعایت اختصار از شرح آنها می گذریم. اگر به منبع و سرچشمه اصلی این تعاریف رجوع کنیم، جز نیک انگاری های عرفی چیز دیگری نخواهیم دید. آنان آن گاه که در مقام استدلال بر می آیند، می گویند: فلانی با همسرش خیلی تفاوت سنی داشت و چنان شد یا اختلاف سطح زندگی مادی باعث جدایی در زندگی فلان فرد شد و...!
به راستی آیا بهتر نیست بگذاریم واژه هایی با این عظمت را اهل علم ، و خبره های زمان تفسیر کنند، تا در دام قصه ها و داستان های مصنوعی گرفتار نشده، به واقعیات جامعه رو آوریم؟! امام با توجه به این سخن، "کفو" را این گونه معنا می کنند:
کفو و هم شأن هرکسی آن است که از نظر معنوی و اعتقادی با او در یک سطح باشد، یا حداقل تفاوت کمتری داشته باشد. انسانی که شیفته علم است، کفو او کسی است که به علم احترام گذارد و طلب علم را دوست داشته باشد و از یک خانواده علمی و روحانی باشد. در واقع همشهری بودن، هم شکل بودن و در یک سطح مادی قرار داشتن، به هیچ وجه منظور امام نبوده است. اگر چه کم بودن اختلاف سنی در ازدواج همواره مطرح بوده است، ولی حضرت امام که خود در هنگام ازدواج 28 ساله بوده و همسر بزرگوارشان در آن زمان15 سال بیشتر نداشته اند، در عمل، این شرط را خیلی اساسی ندانسته اند، زیرا در کنار این اختلاف سنی، نزدیکی روحی و معنوی وجود داشته است که تفاوت سنی، تحت الشعاع آن قرارمی گیرد.


برگرفته شده از وبلاگ مهاجر از آدرس اینترنتی mohajer.blog.ir
مهاجر
۲۹ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

توجه مرد به همسر

ارزش وجودی همسر (زن) در خانه به اندازه­ای است که از عوامل آرامش برای زندگی مرد به شمار آمده ( جعل منها زوجها لیسکن الیها ؛ اعراف، آیه­ی ۱۸۹ )، گفت­و گوی با وی نیز از کارهای نیک و خوب شمرده می­شود، و نیز دو رکعت نماز شخص همسردار از عبادت شبانه بی­همسر برتر است.در حدیثی آمده است که یک رکعت نماز از مرد همسردار برتر است از هفتاد رکعتی که مرد بی­همسر بگزارد.( المقنعه، ص ۴۹۷ ).

زن و شوهر نسبت به هم حقوق فراوانی دارند که با رعایت آن­ها زندگی شیرین و با­صفا می­شود و رعایت نکردن آن تلخکامی می­آورد.

خدای سبحان زنان را لباس مردان و مردان را لباس زنان معرفی کرده­است ( هن لباس لکم و انتم لباس لهن ؛ بقره، آیه­ی ۱۸۷).لباس مانع از آسیب و پوشاننده عیوب و حافظ از گرما و سرما و زینت بخش و مایه­ی آرامش انسان است.زن و شوهر نیز برای همدیگر چنین­اند، به شرط آنکه دو اصل مهم مودت و رحمت بر زندگی حاکم باشد.


پاداش نیکی به همسر (زن)

از مهم­ترین موارد نیکی به همسر اظهار محبت به وی و آراستگی ظاهری مرد است که از عوامل تحکیم خانواده به شمار می­آید.

امیرمومنان (ع) در وصیت به محمد حنفیه فرمود: به راستی زن ریحانه است و قهرمان نیست، پس در هر حال با وی مدارا کن و همراهی نیکو داشته باش تا زندگیت با­صفا گردد ( الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۲ ).

امام صادق (ع) فرمود: بر شوهر در تعامل با همسرش سه چیز ضروری است : موافقت با وی تا موافقت و محبت و میل او را به خود جلب کند، خوش­اخلاقی با وی و دلبری از او با آراستگی ظاهر در نگاهش و گشایش در زندگی برای او ( تحف العقول، ص ۳۲۳ ).



پاداش اخروی نیکی به همسر (زن)

امیرمومنان (ع) می­فرماید : روزی رسول خدا (ص) بر ما وارد شد و فاطمه کنار دیگی نشسته بود و من عدس پاک می­کردم. فرمود : ای ابالحسن ! هیچ مردی نیست که همسرش را در خانه یاری دهد مگر اینکه برای او عبادتی بسیار فراوان از روزه و شب­ زنده­داری به شمار می­آید ( جامع الاخبار، ص ۱۰۲ ).


مرز نیکی مرد به همسر

مرز نیکی مرد به همسر آن است که به نیازهای واقعی او توجه شود. حتی در گفت­و گو و معاشرت با وی چنانچه به پیروی از هوا و هوس او نینجامد، سفارش شده است.

رسول خدا (ص) فرمود : ای علی! هر مردی که از همسرش پیروی کند خدا وی را به چهره در آتش می افکند.علی (ع) پرسید : این پیروی چیست ؟ فرمود : به همسرش اجازه دهد بدون پوشش به حمام های عمومی و عروسی­ها و سوگواری­ها برود یا لباس نازک بپوشد ( الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۲ ).


نیکی به شوهر

پیامبر اکرم (ص) فرمود : زن نگهبان خانواده شوهر و فرزندان اوست و او در این نگهبانی مسئول است ( ارشادالقلوب، ص ۱۸۴ ).

و هم ایشان فرمودند : اگر می خواستم به کسی دستور دهم که برای دیگری سجده کند به زن می­گفتم که برای شوهرش سجده کند ( الکافی، ج ۵، ص ۵۰۸ ).

و فرمودند : برای زن روا نیست که خشمگینانه به شوهرش بنگرد ( ارشاد القلوب، ص ۱۷۵ ).



پاداش خدمت به شوهر

بر پایه­ی برخی از روایات به هر زنی که به شوهرش جرعه­ای آب بنوشاند پاداش فراوانی داده می­شود و شصت گناه از او بخشوده می­شود ( ارشادالقلوب، ص ۱۷۵).

ام سلمه از پیامبر (ص) پرسید: ارزش خدمت زنان به شوهرانشان چیست؟ آن حضرت فرمود : هیچ زنی از خانه همسرش چیزی را به قصد اصلاح جابه­جا نمی­کند، مگر اینکه خدا به وی نظر رحمت افکند و هر کسی که خدا به وی نظر رحمت کند عذابش نخواهد کرد ( بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۵۱ ).



مرز اطاعت از شوهر

اگرچه خشم و خشنودی خدا نسبت به زنان بر محور خشم و خشنودی همسرانشان است، این به معنای تمکین زن در برابر همه خواسته های مرد نیست، بلکه خواسته او باید مشروع باشد.

امام صادق (ع) فرمود : زنی که شب را سپری کند در حالی که شوهرش از او در مورد حقی خشمگین باشد نمازی از وی پذیرفته نمی­شود تا اینکه همسرش از او خشنود شود ( الکافی، ج ۵، ص ۵۰۷ ).[۱]


برگرفته شده از وبلاگ مهاجر از آدرس اینترنتی mohajer.blog.ir
مهاجر
۲۹ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

همه عالم را در خودش جا می داد

روزی که مصطفی به خواستگاری من آمد مادرم به او گفت: شما می دانید که این دختری که می خواهید با او ازدواج کنید چه طور دختری است؟این،صبحها که از خواب بلند می شود،هنوز نرفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند کسانی تختش را مرتب کرده اند،لیوان شیرش را جلو در اتاقش آورده اند و قهوه آماده کرده اند.شما نمی توانید با مثل این دختر زندگی کنید،نمی توانید برایش مستخدم بیاورید این طور که در خانه اش هست.

مصطفی خیلی آرام اینها را گوش داد و گفت: من نمی توانم برایش مستخدم بیاورم اما قول می دهم تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت.

و تا شهید شد این طور بود.حتی وقتهایی که در خانه نبودیم،در اهواز در جبهه اصرار می کرد خودش تخت را مرتب کند،می رفت شیر می آورد.خودش قهوه نمی خورد،ولی می دانست ما لبنانی ها عادت داریم،درست می کرد.می گفتم”خب برای چی مصطفی؟می گفت: من قول داده ام به مادرتان تا زنده هستم این کار را برای شما انجام بدهم.

مامان همیشه فکر می کرد مصطفی بعد از ازدواج کارهای آنها را تلافی می کند.نگذارد من بروم پیش آنها،ولی مصطفی جز محبت و احترام کاری نکرد و من گاهی به نظرم می آمد؛مصطفی سعه ای دارد که می تواند همه عالم را در وجودش جا بدهد و همه سختیهای زندگی مشترکمان در مدرسه جبل عامل را.(روایت غاده جابر،همسر شهید چمران)


اولین هدیه چمران

یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستا می رفت همراهخش بودم،داخل ماشین هدیه ای به من داد.اولین هدیه اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم.خیلی خوشحال شدم و همان جا بازش کردم دیدم روسری است.یک روسری قرمز با گلهای درشت.من جا خوردم،اما او لبخند زد و به شیرینی گفت:بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند.از آن وقت روسری گذاشتم.او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد،به اسلام آورد.نه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج کردیم.(همان)


این جا مخابرات نیست

آقا ولی الله به کارهای من خیلی توجه داشت.حتی به کوچکترین کارها،یادم هست یک بار نقاشی ای کشیده بودم،به آقا ولی نشان دادم.گفتم:ببین که چی کشیدم.

آقا ولی الله گفت:فکر کردی ولی بی هنره؟

بعد یک کاغذ بردداشت و شروع کرد تند تند نقاشی کشیدن،منتظر بودم ببینم چی می کشد.دیدم هر چیزی را که من کشیده بودم آقا ولی هم کشید؛خیلی بهتر از من.

آقا ولی الله گاهی توی خانه،علیا مخدره صدایم می کرد.از همان روزهای اول زندگیمان!اوایل دیگران نمی دانستند.آقا ولی الله رفته بود منطقه.من هم رفتم خانه خودمان تا تنها نباشم.آقا ولی الله کم تلفن می کرد،ولی تا صدای زنگ تلفن می آمد،با خودم فکر می کردم حتما خودش است.توی همین فکر و خیالات بودم که تلفن زنگ زد.خواهرم گوشی را برداشت.دیدم دارد می گوید:اینجا مخابرات نیست آقا اشتباه گرفته اید.این را که شنیدم از جایم پریدم.فهمیدم خواهرم پشت گوشی چه شنیده که اینطور می گوید.خیلی فرق بود بین علیا مخدره و مخابرات،اما خواهرم که نمی دانست.(روایت تهمینه عرفانیان،همسر سردار شهید ولی الله چراغچی)


حالا فهمیدی چه حالی دارم؟

من عادت داشتم که  موقع قسم خوردن می گفتم:به جان خودم،به مرگ خودم.عباس در مورد این عبارتها عکس العمل نشان می داد.ناراحت می شد.یک بار خودش این عبارتها را به زبان آورد.من اعتراض کردم.گفت:حالا متوجه شدی وقتی تو می گویی به مرگ خودم من چه حالی دارم.تو تنها مال خودت نیستی.تو شریک زندگی منی.(روایت زهرا منصف،همسر شهید عباس کریمی)


پای تلفن سجده کرد

بچه که به دنیا آمد،پدرم خبرش را تلفنی به او داد.اول نگفته بود که بچه دختر است.فکر کرده بود ناراحت می شود.وقتی گفته بود،او همان جا پای تلفن سجده شکر کرده بود.

رای دیدن من و بچه آمد قزوین.از خوشحالی این که بچه دار شده از همان دم در بیمارستان به پرستار ها و خدمتکارها پول داده بود.یک سبد خیلی بزرگ گل گلایل و یک گردنبند قیمتی هم برای من آورد.(روایت ملیحه حکمت،همسر خلبان شهید عباس بابایی)


هر طور خودت دوست داری

شاید علاقه اش را خیلی به من نمی گفت،ولی در عمل خیلی به من توجه می کرد.با همین کارهایش غصه دوری از خانواده ام یادم می رفت.حقوق که می گرفت،می آمد خانه و تمام پولهایش را می گذاشت توی کمد من.می گفت:هر جور دوست داری خرج کن.خرید خانه با من بود.اگر خودش پول لازم داشت می آمد و از من می گرفت.

هر وقت هم دلم برای پدر و مادرم تنگ می شد.آزاد بودم یکی دو هفته بروم اصفهان.اصلا سخت نمی گرفت.از اصفهان هم که بر می گشتم،می دیدم زندگی خیلی مرتب و تمیز است.لباسهایش را خودش می شست و آشپزخانه را مرتب می کرد.(روایت زهرا موزرانی،همسر سردار شهید یوسف کلاهدوز)


تو دست تنهایی

نگهداری از بچه ها،به اندازه داشتن دو تا بچه دو قلو برایم سخت بود.انوش گریه می کرد،آلاله هم از صدای او بیدار می شد.انوش خوب می شد،آلاله مریض می شد!

می رفتم توی اتاق بچه ها،در را می بستم که صدای گریه شان بیدارت نکند.دلت طاقت نمی آورد.انوش روی پای تو خوابش می برد.آلاله روی پای من،می گفتم:جواد تو برو بخواب،صبح زود پرواز داری.

می گفتی:نه ژیلا جان تو دست تنهایی.

خانه که بودی،انوش و آلاله را خودت عوض می کردی،خودت مراقبشان بودی.می فهمیدی چه قدر خسته ام….

تو خوب بودی جواد دوستم داشتی….

…از پاکستان که برگشتی،خانه پر از سوغاتی شد.وقت رفتن گفته بودم یک روتختی برایم بیاوری.ده تا آوردی.دوستهایت می گفتند«توی هواپیما هر کجا را نگاه می کردی یک روتختی بود.روی همه هم نوشته بود ستوان فکوری»ده تا روتختی آورده بودی،رنگ به رنگ…

… دکتر گفت:«خانم شما خیلی جوان است.هنوز آمادگی مادر شدن ندارد.»من نوزده سالم بود.یادت هست جواد.مثل همه زنهای دیگر از بوی غذا عق می زدم.فهمیدم دارم مادر می شوم….

هر چه بالش توی خانه داشتیم می گذاشتی دو طرفم،آرام رانندگی می کردی،هر ده روز می آوردیم تهران،برای معاینه.(روایت ژیلا ذره خاک همسر شهید جواد فکوری)



حالم خوب است،خداحافظ

هیچ وقت یادم نمی رود که هر جا بود به فکر من بود.یک بار حتی از خط مقدم زنگ زد اصفهان حالم را پرسید.صداش خش خش می کرد.بعدها گفت از خط زنگ زده.

گفت:گفتم زنگ بزنم نگرانم نباشی.

همیشه یک روز در میان زنگ میزد و خیلی فوری که «حالم خوب است.نگران نباش.خداحافظ».اگر هم وقت نمی کرد خودش تلفن بزند،به دوستهاش می گفت:زنگ بزنید که به خانمم بگویید حالم خوب است.نگران نباشید.تا دو سه روز دیگر می آین خانه.

پیغام را می رساندند.خودش هم زنگ می زد.نه چند روز بعد.سه چهار ساعت بعد می گفت:من الان از باختران راه می افتم می ایم.

می گفتم:کجا؟

می گفت:خانه دیگر.

می گفتم:تو به دوستهات …

می گفت:اگر و مگر را بگذار کنار من دارم می آیم.خداحافظ.

مگر ول می کرد.هر جا می رسید زنگ می زد که من الان تهرانم.

وقتی به خانه می آمد،کمک حالم می شد؛خیلی هم با سلیقه بود.تا از راه می رسید ،دیگر حق نداشتم بچه ها را عوض کنم.حق داشتم شیرشان را آماده کنم و دهانشان بگذارم.حق نداشتم هیچ کاری کنم.(روایت ژیلا بدیهیان همسر شهید همت)



زن که برده نیست

بسیار مهربان و شوخ طبع بود.مشکلات کاری را به خانه نمی آورد.خیلی به مشورت اهمیت می داد.برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود.بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری می کرد،روحیه همکاری خوبی داشت.اما خودم راضی نمی شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت،وقتی به خانه می آید دست به سیاه و سفید بزند.واقعا به زحمتشان راضی نبودم.ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباسهایش را بشویم.خودش می شست و می گفت:نمی خواهم شما را به زحمت بیندازم.من هم اصرار می کردم که وظیفه منه  و باید لباسهای شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم.

یادم هست بعد از عملیات خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛سر تا پایش شنی و خاکی بود.خیلی خسته بود.آنقدر خسته که با پوتین سر سفره نشست.تا من غذا را آماده کنم،ایشان سر سفره خوابش برد.آمدم و آرام پوتینهایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت:این وظیفه شما نیست.زن که برده نیست.من خودم این کار را می کنم.وقتی پوتینهایش را در اورد گفتم:پس لااقل جورابهایت را در بیاورم.گفت:من هر حرفی را یکبار می زنم.بعد با آن حال خستگی خندید.(روایت منیر ارمغان همسر شهید مهدی زین الدین)



در صف مطالعه می کرد

روزهای بعد از جنگ ما ایشان را بیشتر می دیدیم.با این که تعداد مسئولیتهایی که داشت از حد تواناییهای یک ادم خارج بود،ولی در خانه طوری بود که ما کمبودی احساس نمی کردیم؛با آن که من هم کار در مخابرات را اغاز کرده بودم و ایشان هم واقعا گرفتاری کاری داشت و تربیت سه فرزندانمان هم به عهده مان بود.وقتی من می گفتم فرصت ندارم،شما بچه را مثلا دکتر ببر،می برد.من هیچ وقت درگیر مسائل خرید بیرون از خانه ،کوپن یا صف نبودم.جالب است بدانید که اکثر مطالعاتش را در این دوران در همین صفها انجام داد.تمام خرید خانه به عهده خودش بود و اصلا لب به گلایه باز نمی کرد.خلق خوشی داشت.از من خیلی خوش خلق تر بود.(روایت امیر امینی همسر شهید آوینی)



از عشق تا کلمه بی نهایت

با مصطفی یک عالم بزرگ را گذراندم،از ماده به معنا،از مجاز به حقیقت و از خدا می خواهم که متوقف نشوم در مصطفی،همچنان که خودش در حق من این دعا را کرد:

«خدایا! من از تو یک چیز می خواهم با همه اخلاصم که محافظ غاده باش و در خلاء تنهایش نگذار! من می خواهم که بعد از مرگ او را ببینم در پرواز.خدایا می خواهم غاده بعد از من متوقف نشود و می خواهم به من فکر کند مثل گلی زیبا که در راه زندگی کمال پیدا کرد و او باید در این راه بالا و بالاتر برود.می خواهم غاده به من فکر کند مثل یک شمع مسکین و کوچک که سوخت در تاریکی تا مردوار از نورش بهره برد برای مدتی بس کوتاه.می خواهم او به من فکر کند مثل یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلمه بی نهایت»(روایت غاده جابر همسر سردار شهید مصطفی چمران)



با گریه از من تشکر کرد

یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود.مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید،حتی شبها». و من هم این کار را کردم.

مامان که خوب شد و آمدیم خانه،من دو روز دیگر هم پیش او ماندم،یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم،قبل از اینکه ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید و همانطور با گریه از من تشکر می کرد.من گفتم:« برای چی مصطفی؟»

گفت:« این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آنرا بوسید.» گفتم : از من تشکر می کنید؟خب این که من خدمت کردم مادر من بود،مادر شما نبود که این همه کارها می کنید.

گفت:«دستی که به مادرش خدمت می کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد.من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.»

هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر با ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.(همان)



وقتی آن مرد بزرگ می آمد

حدود یک سال و نیم با شهید زندگی کردم.این مدت از نظر زمانی کم بود،ولی از لحاظ کیفیت ارزش بالایی داشت.بارها شد که من ده روز ایشان را نمی دیدم.مخصوصا وقتی عملیاتی صورت می گرفت این زمان بیشتر می شد و تا روزی که جبهه ها استقرار و ثبات پیدا نمی کرد،به خانه نمی آمد.آن هم حدود سه یا چهار ساعت.در همین ساعتهای کم آنقدر برخوردش مهربانانه و سنجیده بود که بعد از رفتن او،احساس می کردم اگر یک ماه دیگر هم نیاید همین توان معنوی برایم کافی بود.وقتی می آمد چشمهایش از فرط بی خوابی سرخ بود و از خستگی صدایش به زحمت در می آمد.همه اش تلاش بود.لحظه ای آرام و قرار نداشت.اما با آن همه خستگی وقتی پایش به خانه می رسید با حوصله می نشست و با من صحبت می کرد.قدردان بود.تقید او به مطالعه برای من بسیار عزیز بود.حتی بعضی از کتابهایی که خوانده بود را به من توصیه می کرد بخوانم.از طرف دیگر او به زبا عربی تسلط داشت و متون خوبی برای مطالعه انتخاب می کرد.(روایت پروین داعی پور همسر سردار شهید حسن باقری)



نمی گذاشت اخمم باقی بماند

وقتی نبود،وقتی منطقه بود و مدتها می شد که من و بچه ها نمی دیدمش،دلم می گرفت.توی خیابان زن ها و مرد ها را می دیدم که دست در دست هم راه می روند،غصه ام می شد.زن شوهر می خواهد بالای سرش باشد.

می گفتم:«تو اصلا می خواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟»

می گفت:«پس ما باید بی زن می ماندیم»

می گفتم:«اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟»

می گفت:«اشکال ندارد ولی کاری نکن اجر زحمتهایت را کم کنی،اصلا پشت پرده همه این کارهای من بودن توست که قدم هایم را محکم تر می کند»

نمی گذاشت اخمم باقی بماند.کاری می کرد که بخندم و آن وقت همه مشکلاتم تمام می شد.(روایت ملیحه حکمت همسر شهید عباس بابایی)



صوت قرآنش دیوانه ام می کرد

با این که کمتر همدیگر را می دیدیم،وقتی به خانه می آمد ساعتی را به حرف زدن می گذراندیم.بیشتر حرفهایمان روی آیه های قرآن،شهادت و شفاعت ائمه(ع) بود.عباس صبح که از خواب بیدار می شد،قرآن می خواند.آن صوت قرآنش واقعا دیوانه ام می کرد.یک حالت معنوی در من به وجود می آورد.لحن عباس طوری بود که انگار یک عاشق دارد حرف می زند.این صوت فضای خانه را پاکیزه و روشن می کرد و من برای کارهای روزمره بیشتر آمادگی پیدا می کردم.بیش از اندازه به فکر من و بچه ها بود.شاید برایتان جالب باشد بگویم اگر بگویم عباس بسیار شوخ طبع بود.گاهی ما از گفته ها و رفتارهایش از خنده ریسه می رفتیم.در کارهای خانه هم کمکم بود.اصلا نمی خواست مرا یا بچه ها را غمگین ببیند.به همین خاطر روحیه شوخ طبعی اش را به کار می انداخت و ما را می خنداند.(همان)



سحرها بیدار شو

حسن آقا شنید که روزی پدر می شود.با خوشحالی زیاد گفت:«ببین!از این به بعد مسئولیتمان خیلی زیاد و سنگین می شود.تا می توانی سحرها بیدار شو و نماز بخوان.سعی کن همیشه با وضو باشی.از غیبت جدا بپرهیز.از آنچه به حلال بودن آن اطمینان نداری هیچ گاه نخور!

از همه مهم تر تا می توانی قرآن بخوان که خیلی تاثیر دارد.

حسن اقا اعتقاد داشت که رعایت چنین کارهایی مقدمه تربیت صحیح فرزند است.( روایتی از همسر شهید حسن فلاح هاشمیان)



همیشه با تبسم

همیشه یک تبسم زیبا داشت.وارد خانه که می شد،قبل از حرف زدن لبخند می زد.عصبانی نمی شد.صبور بود،اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسایل کوچک خود را درگیر کنیم.گاهی وقتها از شدت خستگی خوابش نمی برد.یک روز مشغول آشپزی بودم،علی هم کنار دیوار تکیه داد و مشغول صحبت با من شد تا چند دقیقه بعد آب و غذایی برای او ببرم.نگاه کردم دیدم کنار دیوار خوابش برده.ولی با همین وضعیت خیلی از مواقع کمک کار من در منزل بود،مثلا اجازه نمی داد که هر شب از خواب بلند شوم و به بچه برسم.می گفت:«یک شب من،یک شب شما ….» یک شب شام اماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام درست نکرده فورا علی غذای ما را برای آنها برد.گفتم : خودمان؟!

گفت: ما نان و ماست می خوریم…(روایت همسر سردار شهید علیرضا عاصمی)

*****************************


برگرفته شده از وبلاگ مهاجر از آدرس اینترنتی mohajer.blog.ir
مهاجر
۲۹ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر