ازدواج

۱۵ مطلب با موضوع «همســــــرداری شـــــــهدا» ثبت شده است

من وحمید به کمترین چیزها راضی بودیم؛ به همین خاطر بود که خریدمان، از یک دست آینه وشمعدان و حلقه ازدواج بالاتر نرفت! برای مراسم، پیشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تهیه شود که به شدت مخالفت کرد!


گفت: « کیو گول می زنیم، خودمون یا بقیه رو؟ اگر قراره مجلسمون رو این طوری بگیریم، پس چرا خریدمون رو اونقدر ساده گرفتیم؟! مطمئن باش این جور بریز و بپاش ها اسرافه و خدا راضی نیست. تو هم از من نخواه که برخلاف خواست خدا عمل کنم.»

 

با این که برای مراسم، استاندار وجمعی از متمولین کرمان آمده بودند، نظرش تغییری نکرد وهمان شام ساده ای که تهیه شده بود را بهشان داد! حمید می گفت: «شجاعت فقط توی جنگیدن و این چیزها نیست؛ شجاعت یعنی همین که بتونی کار درستی رو که خلاف رسم و رسومه، انجام بدی.»

راوی: همسر شهید حمید ایرانمنش
مهاجر
۲۱ دی ۹۳ ، ۰۹:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

جعبه شیرینی رو گرفتم جلوش
یکی برداشت و گفت: می تونم یکی دیگه بردارم؟
گفتم : البته سید جون ، این چه حرفیه؟
برداشت ولی هیچکدوم رو نخورد...

...کار همیشگی اش بود
هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلات تعارفش می کردند ، بر می داشت اما نمی خورد
می گفت: می برم با خانوم و بچه هام می خورم
می گفت: شما هم این کار رو انجام بدین
اینکه آدم شیرینی های زندگیش رو با زن و بچه اش تقسیم کنه 
خیلی توی زندگی اش تاثیر میذاره...
                            خاطره ای از زندگی روایتگر شهید سید مرتضی آوینی
                            منبع: کتاب دانشجویی " شهید آوینی " ، صفحه 21

بیست فروردین ماه ، سالروز عروج سید شهیدان اهل قلم ، شهید سید مرتضی آوینی گرامیباد
شادی روحشون صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مهاجر
۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چادرم را بر ندارید!!!

مهاجر
۱۸ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

صفت اول داماد قرانی بُعد جوانمردی اوست.کسی که دارای روحیه جوانمردی باشد اولا خودش ظلم نمیکند ثانیا در مقابل ظلم دیگران ساکت نمی نشیند.از طرف دیگر یکی از مصادیق ظلم ،ظلم در حق دیگران است و زن انسان هم جزئی از صاحبان حقوق است.زمانی که داماد دارای روحیه جوانمردی باشد دیگر به خود اجازه نمیدهد  در مورد حقوق زنش بی تفاوت باشد.دلیل این مطلب سوره قصص است «وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِینٌ : و داخل شهر شد بى‏آنکه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم درزد و خورد یافت‏یکى از پیروان او و دیگرى از دشمنانش بود آن کس که از پیروانش بود بر ضد کسى که دشمن وى بود از او یارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت گفت این کار شیطان است چرا که او دشمنى گمراه‏کننده و آشکار است »قصص/15            

همان طوری که  از آیه مشخص است موسی علیه السلام به جهت داشتن روحیه جوانمردی در مقابل ظلمی که صورت گرفته بود ،عکس العمل نشان میدهد.کسی که در برابر ضایع شدن حقوق دیگران چنین باشد ،قطعا در برابر حق همسرش حساس تر خواهد بود.امروزه بسیاری از خانواده های جامعه ما به خاطرعدم وجود روحیه جوانمردی با مشکلات فراوانی روبه رو هستند.

و گاهی  شوهران چنان در مورد حقوق زنانشان کوتاهی هایی می کنند که قلم از نوشتن عاجز است. مانند بی تفاوت بودن در مقابل هزینه ی خانواده، خوش گذرانی با دوستان و اوقات تلخی با خانواده و قس علی هذا

صفت دیگر داماد قرانی  روحیه امانت داری اوست. زمانی که داماد دارای این روحیه باشد، به زن خود به عنوان امانت الهی نگاه می کند که روزی باید در برابرحقوق او پاسخگو باشد. قطعا کسی که دارای چنین روحیه ای باشد با تمام توان خود در جهت  انجام وظایفش تلاش خواهد کرد. دلیل این مطلب « قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ: یکى از آن دو دختر گفت اى پدر او را استخدام کن چرا که بهترین کسى است که استخدام مى‏کنى هم نیرومند و هم در خور اعتماد است»قصص/26

همانطور که در آیه مشخص است دختر شعیب  به صورت تلویحی به پدرش متذکر می شود که امین بودن موسی علیه السلام نشانه ی مسئولیت پذیری اوست.

صفت بعدی داماد قرانی کاری بودن اوست. یعنی در پذیرش کارها متناسب با شرایط حال خود تصمیم میگیرد.زمانی که  شعیب علیه السلام به موسی علیه السلام پیشنهاد اجیر شدن برای نگهداری گوسفندانش را داد، موسی علیه السلام پیشنهاد را پذیرفت  بدون آن که  جایگاه شاهزادگی قبلیش او را از پذیرش پیشنهاد مذکور باز دارد.این درحالی است که بسیاری از جوان های ما وقتی با پیشنهادهای کاری مواجه می شوند اولین اقدام آن ها لحاظ یک سری مواردی است که اصلا قابلیت لحاظ شدن ندارند در نتیجه هر وقت بهشان پیشنهاد ازدواج داده می شود عنوان می کنند که کار نداریم! اگر مانند موسی علیه السلام در مقابل پیشنهاد های کاری برخورد کنند، قطعا شاهد ازدواج های فراوانی در میان جوان ها خواهیم بود.

برای داماد اوصاف دیگری نیز می توان بر شمرد مانند اهل منطق بودن، نسبت به ناموس دیگران با غیرت بودن، داشتن روحیه ایثار، استفاده ی درست از توانائی های خدادادی،داشتن روحیه شکر گزاری و نق نزدن! داشتن امید و روحیه توکل به خدا و ... که ما برای پرهیز از اطاله کلام از توضیح بیشتر این موارد خودداری میکنیم. در صورت تمایل به سوره قصص مراجعه کنید که  بهترین منبع در این زمینه است.

مهاجر
۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

اولین صفتی که برای یک دختر از منظر قران می توان عنوان کرد؛ باحیا و باعفت بودن اوست.حیا گاهی رفتاری است و گاهی کلامی.

صفت حیای کلامی را در دختران حضرت شعیب علیه السلام میتوان یافت.زمانی که موسی علیه السلام از آن ها درباره عدم آب دادن به گوسفندانشان سوال کرد آن ها در جواب به حداقل پاسخ ممکن اکتفا کردند و جالب این که جواب سوالی راکه موسی علیه السلام از آنها نپرسیده بود را هم دادند و آن هم این که پدر ما پیر است . و از این عبارت استفاده می شود که آن ها نخواستند پرسش و پاسخ به درازا بکشد لذا مختصر و مفید علت موجه بودن حضور خود را نیز بیان کردند:« وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیر: و چون به آب مدین رسید گروهى از مردم را بر آن یافت که  دامهاى خود را  آب مى‏دادند و پشت‏سرشان دو زن را یافت که گوسفندان خود را دور مى‏کردند موسی گفت منظورتان از این کار چیست گفتند ما به گوسفندان خود آب نمى‏دهیم تا شبانان همگى گوسفندانشان رابرگردانند و پدر ما پیرى سالخورده است» 23 قصص

اما مصداق بارز حیای رفتاری، باز هم دختر حضرت شعیب علیه السلام است به نحوی که قران این بعد را به صورت آشکارتر عنوان کرده است:  «فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء... پس یکى از آن دو زن در حالى که به آزرم گام بر مى‏داشت نزد وى آمد...» دختری که اینچنین حیا را رعایت کند لیاقت همسری موسی علیه السلام را پیدا میکند.

دومین صفت دختر قرانی سواستفاده نکردن از جایگاه خانوادگی و تکیه بر توانمندی های خود است. توضیح این که دختران حضرت شعیب علیه السلام هرچند جزئی از خاندان نبوت بودند ولی در آب دادن گوسفندان نه بخاطر موقعیتشان خود را مقدم بر دیگران دانستند و نه از دیگران درخواست کمک کردند:« وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَیْنِ تَذُودَانِ... چون به آب مدین رسید گروهى از مردم را بر آن یافت که  دامهاى خود را  آب مى‏دادند و پشت‏سرشان دو زن را یافت...»

صفت سوم دختر قرانی حضور فعال در فعالیت های اجتماعیست البته حضوری متناسب با شرایط زمانی و مکانی.آب دادن به گوسفندان کار مردانه است ولی در جایی که این امکان برای مرد خانه فراهم نباشد، دختر خانه می تواند این کار را انجام دهد ولی به محض این که شرایط تغییر کرد و ضرورت سابق از بین رفت، مسئولیت را به مرد خانه واگذار می کند. 

لذا زمانی که دختران حضرت شعیب علیه السلام فهمیدند که حضرت موسی علیه السلام می تواند این مسئولیت را به عهده گیرد، به پدر خود پیشنهاد کردند او را به عنوان اجیر استخدام کند «قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ : یکى از آن دو دختر گفت اى پدر او را استخدام کن چرا که بهترین کسى است که استخدام مى‏کنى هم نیرومند و هم در خور اعتماد است»26 قصص

بدیهی است بحث آب دادن به حیوانات، از باب نمونه است لذا سایر فعالیت های اجتماعی در زمان های مختلف برای بانوان  تابع قاعده مذکور است.

گفتنیست مطالبی که در این پست عنوان شد شرایط اجتماعی دختر و عروس قرانی را از منظر قران بیان می کند لذا اگر نام این پست را دختر و یا عروس قرانی بگذاریم خالی از تناسب نیست.

مهاجر
۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

عشق

مهاجر
۱۰ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

یادگاری های زندگی من با او همین خاطرات ریز و درشتی است که بعضی وقت‌ها یادم می‌آید. باز هم انگار اتاق ذهنم دو قسمت شده و او پشت آن دیوار کمیل می‌خواند. صدای کمیل خواندش را می‌‌شنوم. باورتان می‌شود؟ 
اول ازدواج به من گفته بود که من قبل از تو سه تا تعلق دیگر دارم : «سپاه، جبهه و شهادت »
من که آدم بی‌احساسی نبودم، فاصله بینمان اذیتم می‌کرد ولی اینجوری برایم جا افتاده بود، فکر می‌کردم زن خوب باید آن چیزی باشد و آن کاری را بکند که شوهرش می‌خواهد. طبیعی است که تازه عروس دلش لباس بخواهد ولی من در ذهنم هم چنین چیزی نمی‌گذشت که به او بگویم «حالا که آمدی پاشو برویم فلان چیز را بخریم.» 


دلبریان

 

مهاجر
۰۹ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


در تیر ماه سال 1360 بود که با حاج محمدحسن ازدواج کردم. برای ازدواج تصمیم گرفتیم که راضی به رضای خدا و مطیع امر او و همچنین پشتیبان امام و ولایت فقیه باشیم. زمانی که ایشان برای اولین بار می‌خواستند به جبهه اعزام شوند، از من سؤال کردند که آیا ناراحت هستم یا نه؟ من هم جواب دادم که از نظر عاطفی ناراحتم، ولی از نظر مذهب و منطق نه؛ زیرا ما در ابتدای ازدواج‌مان با هم پیمان بستیم که پشتیبان امام و انقلاب باشیم. محمدحسن قبل از اعزامش به جبهه وصایای خود را به طور شفاهی بازگو کرد و گفت: «من نمی‌گویم که لایق شهادت هستم، ولی اگر لطف خدا شامل ما نیز گشت و در ردیف شهداء قرارگرفتیم این کارهایی که می‌گویم انجام بده.» از او خواستم که صحبت‌های خود را به صورت کتبی بنویسد که او گفت: «خون شهید خودش آنچه را که باید گوشزد کند، خواهد کرد.»
همواره به من توصیه می‌کرد که اگر شهید شد، مانند حضرت زینب صبور باشم و زینب‌گونه رفتار کنم. همچنین تأکید می‌کرد که خانواده‌ی شهدا را تنها نگذارید و اگر خانواده‌ی شهیدی در روستای دورافتاده‌ای هستند، بروید و از آنها خبر بگیرید. خودش نیز این‌گونه بود و هرزمان به مرخصی می‌آمد به دیدار خانواده‌ی شهدا می‌رفت....

تنظیم: تکتم عرفانیان

مهاجر
۰۹ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

شهید نادعلی طلعتی، مهرماه 64 با اعزام به گردان علی‌اکبر(ع) آمد. نادعلی آرپی‌جی‌زن بود و در عملیات ام‌الرصاص (جزیره‌ای روبروی خرمشهر) مردانه جنگید و بعد هم به همراه گردان علی اکبر(ع) وارد فاو شد. حرفهای حمید پارسا یکی از همرزمانش را درباره‌ی این شهید بزرگوار بشنویم:
«بعد از عید قرار شد خط پدافندی، به گردانی دیگر تحویل داده شود و بچه‌ها که چهار ماه مرخصی نرفته بودند به مرخصی بروند. 5 اردیبهشت بود که گردان، از فاو عقب آمد. برگه‌های مرخصی صادر شد. یک عده هم رفتند اندیمشک برای گردان بلیط قطار بگیرند. بچه‌ها مقابل حسینیه لشگر سیدالشهداء(ع) جمع شده و منتظر آمدن قطار بودند. دیدم نادعلی خیلی ابراز خوشحالی می‌کند. گفت: خوب وقتی داریم می‌ریم مرخصی. پرسیدم: نادعلی! دلت برای خونه خیلی تنگ شده؟ با خوشحالی سرش را مقابل گوشم آورد مثل اینکه حیا می‌کرد و می‌خواست حرفش را کسی نشنود گفت: برادر پارسا! هفته‌ی دیگه خدا می‌خواد به من یک فرزند عطا کنه. الان خانواده به من نیاز دارند و از اینکه دارم می‌رم کنارشون خیلی خوشحالم.»                                                                                  با نادعلی مشغول صحبت بودیم. مقابل حسینیه شلوغ شد و یکی صدا زد: برادرها! مرخصی‌ها لغو و آماده باش اعلام شده! فهمیدم دشمن در جاده فکه پیشروی کرده و به سوی اندیمشک در حرکت است. امام هم فرمودند به رزمنده‌ها سلام من را برسانید و بگویید به دشمن امان ندهید. بچه‌ها ساک‌ها را تحویل دادند و تجهیزات گرفتند و اتوبوس‌های گل‌مالی شده به راه افتادند.»
روز 13 اردیبهشت 65 گردان علی‌اکبر وارد عملیات شد. بعثی‌ها آتش سنگینی توی منطقه ریخت و در گیرودار آتشباری دشمن، نادعلی به شهادت رسید. پیکر شهید نادعلی طلعتی چند روز بعد در بی‌بی‌سکینه کرج مهمان خاک شد و پسرش دوم خرداد 65 به دنیا آمد.
 این کلمات، درددل‌های عزیز دردانه‌ی نادعلی طلعتی با پدر قهرمانش است.کسی که پدر هیچگاه نتوانست ملاقاتش کند و حال پس از اینهمه سال، پسر، در وبلاگش با پدر قهرمان خود راز و نیاز کرده است:
بذارید درد دل کنم.
پدر؟.... برام این واژه نامفهومه....می‌دونی برای چی؟...آخه پدر رو ندیدم....تاریخ شهادت پدر 12 اردیبهشت سال 65.... و تاریخ تولد من 2 خرداد سال 65....آره به همین راحتی....ندیدم....پس مزه‌ی پدر رو هم نچشیدم....چشم باز کردم، بهم یاد دادن پدر رو بابا جون صدا کنم....هنوزم بابا جون صداش می‌کنم....صبح که از خواب پا می‌شم به عکسش سلام می‌کنم.. شب، بهش شب بخیر می‌گم....شبا می‌گم خدایا کرمت رو شکر! چرا بین همه‌ی این آدما من پدر ندارم!...اصلا پدر یعنی چی؟...بی‌خیال اینا رو بگذریم. عادت کردم بهش...بذارید از پدر بگم: پدری از جنس نور....آره از جنس نور، می‌دونید چرا؟ چون به عکسش که نگاه می‌کنم واقعا نور می‌بینم....مظلوم افتاده روی زمین....به دور از قید و بند....به دور از ریا... انگار برای امام زمانش تعظیم کرده...برای امام زمانش به خاک افتاده...پدرم آرپی‌جی‌زن بود....به قول مادر بزرگم تانک می‌ترکوند....نمی‌دونم چند تا....ولی خوب حتما ترکونده....الهی بمیرم! می‌گن اونایی که آرپی‌جی‌زنن از گوشاشون خون میاد....یعنی از گوشای باباجون منم خون میومد؟...بذار خون بیاد...فدای سر امام، این که چیزی نیست....این حرف رو حتما بابا جون پیش خودش گفته.
هدیه میرمرتضوی 
فرآوری شده از: فارس

مهاجر
۰۹ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سفر آخر هنگام خداحافظی عکس فرزندمان الهام را از جیبش بیرون آورد و تحویل داد بدون هیچ حرف و سخنی! با تعجب نظاره‌گر رفتارش بودم. به الهام علاقه عجیبی داشت و عکسش همیشه همراهش بود. در اعزام‌های قبلی از لذت نگاه کردن به عکس فرزندمان بارها حرف زده بود. در آخرین نامه‌اش راز این کارش را آشکار نمود: «من عکس را به این خاطر به شما دادم تا تحت‌تاثیر قرار نگیرم. تا مرا از جبهه باز ندارد. می‌خواهم راهم را بروم.»
قسمتی از وصیت شهید خطاب به همسرش:                                                             
«همسر و نور چشمم اگر چه من نتوانستم به وظیفه مهمی که داشتم عمل کنم که ان‌شا‌الله خواهید بخشید، و ان‌شا‌الله در روز قیامت شما و خانواده محترم و دوستان و برادران را شفاعت خواهم نمود. اگر چه گفتن شفاعت کردن خیلی جرئت می‌خواهد که خاصه اولیا‌الله است و امیدوارم که خداوند مرا در رکاب مهدی (عج) پیروز بدارد و بتوانم به درجه شهادت که بهترین مرگ و آرزوی دیرینه ام بود نائل آیم. 
هرکس که تو را شناخت جان را چه کند        فرزند و عیال و خانمان را چه کند
و اما ای همسرم! از شما خواهش می‌کنم که تا حد امکان حالت معنوی و دعاها و زیارت عاشورا و نماز شب را بخوانی و امام را دعا کنی.  فرزندت را خوب بزرگ کنی و به او بفهمانی پدرش در جبهه شهید شد و به او بگویی خواست به خاطر حفظ صیانت اسلام و آبرو و شرف قرآن و تکلیف شرعی که بر گردنش بود به جبهه برود. به الهام بگو درسش را بخواند و به او روح شجاعت و زینب‌واری یاد بده و اگر دوستانش از او پرسیدند بگوید با شهامت که پدرم در راه احقاق کلمه لا اله الا الله شهید شد.»

دلبریان
فرآوری شده از: کتاب بالابلندان


مهاجر
۰۹ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر